loading...
شاهدان سبز
alireza alipour بازدید : 54 یکشنبه 11 خرداد 1393 نظرات (0)

چكيده
 قرآن كريم، تنزيل‌ يافته و راهي طولاني را از عرش الهي آمده تا به اعماق دل و جان مشتاقان راه يابد. از سوي ديگر پيامبر اكرم9 اسوه حسنه مطلق براي عالم بشريت در همه زمينه‌ها، به ‌خصوص زمينه پراهميت تعليم و ترويج قرآن بوده‌اند و راه صحيح تعليم و ترويج اين تنها كتاب آسمانيِ مصون از تحريف، اقتدا به همان قدوه و تأسي به همان اسوه است. تتبّع در متون روايات مختلف به ما نشان مي‌دهد كه پيامبر اكرم9 قرآن كريم را با شيوه‌اي بسيار حكيمانه به اصحاب تعليم فرمود. اين شيوه در اصل مبتني بر بكارگيري حسّ شنوايي قرآن‌‌آموزان بود تا قرآن پس از طي فرايندي به قلب قرآن‌آموز راه بيابد. زماني كلام ‌الله مجيد از راه صحيح وارد قلب انسان بشود، زمينه‌ مؤانست با اين سخن فراهم خواهد شد و كلام ‌خدا در جسم و جان انسان، سلوك خواهد كرد؛ ملكة حمل قرآن محقق خواهد شد و انسان انيس كلام ‌الله، حامل قرآن خواهد بود. چنين حالتي، آثار مهمي را براي حامل قرآن به ارمغان خواهد آورد كه اين مقاله پاره‌اي از اين آثار را از نظر مي‌گذراند.

كليدواژه‌ها: تعليم و تحفيظ قرآن، حمل قرآن، سلوك قرآن، زبان قرآن، انس با قرآن، آشنايي با قرآن
مقدمه
مقاله ابتدا گذري بر شيوه تعليم پيامبر اكرم9 دارد. از آنجا كه در ذيل اين عنوان از سمعي بودن شيوه تعليم رسول اكرم9 سخن گفته مي‌شود، به دنبال آن، سخني در خصوص سمعي بودن ماهيّت زبان و زبان‌آموزي هم از ديدگاه آيات و روايات و هم از نگرگاه يافته‌هاي بشري مي‌آيد. سپس، از آنجا كه مفاهيمي چون «حمل قرآن» و گاهي «انس با قرآن»، با «حفظ قرآن» يكي دانسته مي‌شود، از موضوع «حفظ» و معاني و استعمالات آن در قرآن كريم سخن مي‌رود و بيان مي‌شود که مقصود از حفظ مطلوب و به عبارت ديگر، حمل قرآن، «ذكر» قرآن است، يعني اينكه قرآن، به ذاكره حامل آن راه يابد و ذكر او گردد و به قلب او كه ستاد فرماندهي بدن و مركز ادراكات و احساسات اوست، راه يابد. زماني كه قرآن به قلب كسي راه يافت و ذكر او گرديد، اين امر، منشأ آثار مهمي خواهد گرديد كه مقاله در آخرين بخش خود، به بيان برخي از آن آثار مي‌پردازد.

نخستین معلم قرآن
به موجب آيه نخست سوره علق و آيه سوم سوره جمعه، تلاوت و قرائت قرآن، اولين مأموريت رسول اكرم9 است. روش آموزش قرآن در مكتب پيامبر اكرم9 ابتدا روش آموزش سمعي است. به اين معنا كه ماهيت و ساختار اصلي آموزش قرآن، شنيدن و تكرار پس از شنيدن است و بس. قرآن‏آموز هرچه را كه مي‏خواهد بياموزد ابتدا و پيش از آنكه با نوشتة آن روبرو شود و به اصطلاح آنرا روخواني كند، بايد آنرا بارها بشنود و تكرار كند و اين شنيدن و تكرار تا آنجا ادامه يابد كه آيات مورد نظر در قلب قرآن‏آموز جاي بگيرد. پس از حصول اين آشنايي، قرآن‌آموز مي‌تواند در صورت تمايل و نياز به سراغ نسخه مكتوب قرآن نيز برود.
قرآن كريم پديده‏اي از سنخ كلام و زبان است و راه آموزش اصولي و مؤثّر آن، آموزش به مثابه‌ يك زبان و انتقال اولية آن به صورت سمعي و از راه گوش و زبان است. اگر اين مسأله مورد غفلت قرار گيرد و قرآن‏آموز در بدو ورود به فضاي آموزشي قرآن به جاي گوش و زبان، از چشم و زبان (و از روش روخواني) استفاده كند با ماهيت دگرگون شدة آموزش قرآن روبرو خواهد شد. چنان آموزشي هرگز نمي‏تواند آموزشي موثّر و فعّال باشد و ديگر نبايد به محصول آن نيز چندان چشم اميدي داشت. تكرار مي‌شود كه قرآن كلام‏ خداست و بايد در قلب قرآن‏آموز جاي گيرد و راه ورود به قلب و دروازة آن نيز به دلائل فراوان قرآني، روايي و علمي، گوش است. پيامبر اكرم9 فرمودند: «خَيرُكم من قَرءَ القرآنَ و أقرئَه».  (هندي، 1413، خ 2354 و 2355)
اقراء آيات يعني اينكه معلّم، آيات را قرائت كند تا متعلّم بشنود و او نيز پس از معلّم همان آيات را قرائت نمايد. اين شيوه‏اي بوده است كه خود پيامبر اكرم9 نيز بر اساس آن، قرآن را از ملکوت بالا و محضر قدسی ربّ اعلي آموخته بودند: «سَنُقرِئُك فَلاتَنسي» (أعلي، 6) و به ديگران نيز به همين شيوه آموزش مي‏داد‏ند؛ چنانکه اين مطلب در روايات متعدّد به صورت فردي و جمعي نقل شده است:
رسول اکرم9 در هر حال بر ما قرآن مي‌خواندند.  (ترمذي، 1413، ج 1، خ 146، ص 98) رسول‏ الله9 بر من آية «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتين‏» (ذاريات، 58) را اقراء كردند. (نيسابوري، ج 2، ص 249) رسول اللّه9 بر من آية «لا تَجْزي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيئا» (بقره، 48) را با تاء (در فعل تجزي) قرائت نمودند. (نيسابوري، ج 2، ص 233) پيامبر9 بر من آية «وَ لِيقُولُوا دَرَسْتَ‏» (انعام، 105) را به جزم سين و نصب تاء خواندند. (نيسابوري، ج 2، ص 238) عبداللّه‌ بن‌ مسعود‌ گفت: بر پيامبر هفتاد سوره‌ از قرآن‌ را خواندم‌ و قرائت‌ آن‌ها را از دهان‌ او اخذ كردم‌؛ در حالي‌ كه‌ زيد «ذو ذؤابتين‌» بود (يعني‌ موي‌ سر او را مانند ديگر پسربچگان‌ در دو گوشه‌ سرش‌ همانند رشته اي‌ پيچيده‌ بودند) و با كودكان‌ بازي‌ مي‌كرد، و بقيه‌ قرآن‌ را بر بهترين‌ اين‌ امت‌ و عادل‌‌ترين‌ آنان‌ از لحاظ‌ قضاوت‌ پس‌ از پيامبر امت، يعني‌ علي‌ بن‌ ابي‌طالب‌ قرائت‌ كردم. (مجلسي، 92، ص 73)
«رسول خدا9 براي كساني كه از حوزه آموزش قرآن دور بودند كساني را پيش از هجرت به مدينه فرستادند تا به مردم آنجا اسلام را بياموزند و قرآن را إقراء كنند. حضرت9 معاذبن جبل را بعد از هجرت براي آموزش و اقراء قرآن به مكّه فرستادند. (زرقاني، ج 1، ص 242)
يكي از راه‌هاي بارز اِقراء و اِسماع قرآن در سيرة نبوي تلاوت آن‌ها در نمازها بود. حضرت9 در نماز، آيات الهي را آرام و شمرده تلاوت مي‏فرمودند و اصحاب در اثر كثرت استماع، آن آيات را مي‏آموختند. اين امر در مكّه به صورت محدود صورت مي‏گرفت (نك. عسکري، ص 102، 106، 108، 132، 136) ولي در مدينه تلاوت آيات در نماز و خطبه‌ها از برنامه‌هاي هر روزه بود. 
صيغه‏هاي مختلف از كلمات قرائت، اقراء، استقراء، استماع، سماع و... به وفور در روايات مشابه و مربوط، مشاهده مي‏شود. اين روايات در شرايطي صادر شده‏اند كه مسلمانان، متمكن از نوشتن و خواندن بوده‏اند و به راحتي مي‏توانستند روش بصري و كتبي را در آموزش زبان قرآن به‌ كار گيرند.  

شيوه اقراء رسول اكرم9
اقراء آن حضرت9 به گونه‏اي بوده است كه همة حروف كاملاً ادا شده و كلمات با تأنّي و صراحت به گوش مخاطب مي‏رسيدند و حروف به روشني از يکديگر قابل تشخيص بوده‌اند: «أقرأني رسول اللّه9‏: «هل تَستَطيعَ» (کهف، 41) بالتاء». (نيسابوري، ج 2، ص 238) «أقرأني النبي9: وَ لِيقُولُوا دَرَستَ‏» (انعام، 105) يعني بجزم السين و نصب التاء.  (نيسابوري، ج 2، ص 238)
تعبيراتي همچون «أقرأني جبريل» و امثال آن نيز در برخي از روايات مشاهده مي‏شوند (بخاري، ج 19، ص 11)، كه همة آن‌ها بيانگر روش تعليم جبرييل7 بوده‌اند و مؤید اين مطلب كه حتي الامكان بايد از اين روش الهي الهام گرفت، روايات بسيار ديگري وجود دارند كه هر چند در آن‌ها كلمات اقراء و استقراء نيامده است، اما عباراتي در آن‌ها يافت مي‏شود كه دلالت بيشتر و روشن‏تري بر رايج بودن روش سمعي آموزش قرآن در صدر اسلام، دارند؛ برخي از آن‌ها را ذكر مي‏كنيم:
عبداللّه‏ بن مسعود مي‌گويد: «كنا مع النبي9 في غار، فنزلت «وَ الْمُرْسَلاتِ عُرْفاً» (مرسلات، 1) فأخذتها من فيه و ان فاه لرطب بها ...». (نيسابوري، ج 2، ص25)
روشن است كه از شنيدني كه موجب چنين نفوذ و رسوخي در جان نشود، نمي‏توان به اخذ تعبير كرد. اگر يك سخن اخذ شود، فراموشي به سراغ آن نخواهد آمد؛ نظير همان سخن خداوند متعال در سوره اعلي: «سَنُقرِئُكَ فَلَا تَنسى‏». (اعلي، 6) شنيدن از دهان رسول اكرم9 ملاك صحت قرائت بوده است و شنيدن مستقيم و به طور زنده، نوعي ارزش محسوب مي‏شده است. (بخاري، ج 18، ص 191)
روايات فراوان ديگر علاوه بر اينكه اهميت روش آموزش شفاهي را نشان مي‏دهند، از جايگاه تكرار و مداومت در اقراء نيز حكايت دارند. كلمات و عبارات سمعت، اخذت، حفظت، قرأت، لسان رسول اللّه‏، في رسول اللّه‏، كان يقرؤها، من كثرة ما كان يرددها و ... همه نشانگر نقش و جايگاه گوش و زبان و دهان در آموزش سمعي قرآن‌اند.  (بخاري، ج 19، ص 19، ح 4685؛ هندي، ج 2، ص 309، ح 4079؛ ابي داود، ج 1، ص 288؛ نيسابوري، ج 1، ص 284؛ هندي، ج 8، ص 108؛ بخاري، ج 18، ص 191؛ ابي داود، ج 4، ص 38)
در برخي از روايات به جاي سمعت يا اخذت و... از كلمه بسيار رساي تلقي استفاده شده است؛ تلقّي از دهان رسول اللّه‏9. گويي در اينجا نيز تلقّي فقط از زبان و دهان ممكن است، نه از نوشته و امثال آن. ابن‌مسعود مي‌گويد: «بينما نحن مَع النبي9 في غارِ بمني إذ نَزل عليه «والمرسلات» و انِّه ليَتلوها و اني لاََتلقّاها من فيه و إنَّ فاه لَرَطبٌ بها».  (بخاري، ج 9، ص 39)
گفتني است که در قرآن کريم کلمة تلقّي درباره هيچ يک از کتب و پيامبران پيشين، غير از قرآن کريم و رسول اکرم9 نيامده است.
در كتب بسياري از جمله سيرة ابن هشام، جمال القراء، المرشد الوجيز، مناهل العرفان، سنن ترمذي، المستدرك علي الصحيحين، سنن ابن ماجه، صحيح بخاري و... مي‏توان به قرائن بسياري دست يافت كه شيوه و سيره آموزش قرآن را در مكتب نبوي، به روشني «آموزش سمعي قرآن و اقراء آيات» نشان مي‌دهند. دكتر محمد سالم‌ مُحَيسن‌، كتابي‌ محقّقانه‌ با نام «معجم‌ حفاظ‌ القرآن‌ عِبْرَ التاريخ‌» تدوين‌ كرده و در آن‌، تذكرة بيش‌ از چهارصد حافظ‌ قرآن‌ را آورده‌ و مختصري‌ از شرح‌ حال‌ و خصوصيات‌ ايشان‌ را بيان کرده‌ است‌. تمامي‌ اين‌ افراد در قرائت‌ سماعي‌ از استاد خود با هم‌ مشتركند و قرآن‌ را از اين‌ طريق‌ فرا گرفته‌اند. دكتر مُحَيسن‌، اسانيد و سلسله‌ سند قرائت‌ هر يك‌ را نيز مورد اشاره‌ قرار داده‌ است‌.
بررسي‌ زندگي‌ تك‌تك‌ اين‌ حفاظ‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌ اخذ سماعي‌ قرائت‌ و عرضه‌ آن‌، همواره‌ وجود داشته‌ و وفور وسائل‌ كتابت‌ در قرون‌ متمادي‌، به‌ جايگاه‌ اصيل‌ اين‌ موضوع‌، لطمه‌اي‌ وارد نساخته‌ است‌. همچنين‌ آنچه‌ از مطالعة اين‌ كتاب‌ به‌ دست‌ مي‌آيد اين‌ است‌ كه‌ اين‌ گروه‌، در اصل‌ قرّا و مقريان‌ قرآن‌ ناميده‌ مي‌شده‌اند و اطلاق «حافظ‌» بر آنان‌، نسبت‌ به‌ مصطلحات‌ قبلي‌ جديدتر است. (محیسن، 1412، سرگذشت اغلب حفاظ قرآن در بخش‌هاي مختلف كتاب‌) غانم‌ قدّوري‌ حمد نيز در كتاب «رسم‌ المصحف» به‌ شيوه‌ فراگيري‌ اصحاب‌ در نقل‌ دهان‌ به‌ دهان‌ قرآن‌ كريم‌ تصريح‌ مي‌كند. (قدوري حمد، 1376، ص 36ـ45) شيوة فراگيري سمعي به فراگيري قرآن کريم محدود و منحصر نمي‌شود، بلکه در خصوص فراگيري حديث نيز که قرن‌ها بر تمامي دانش‌هاي ديگر حاکم و سوار بود، به کار مي‌رفت. (منير الدين، 1368، ص 24؛ متز، ج 1، ص 221)
در عين حال قرائت از روي نوشته و مصحف نيز در جاي خود مفيد و مناسب است. مي‌بينيم شخصي كه توانايي قرائت قرآن را از قلب خود و از روي نوشتار دارد، از امام صادق در اين خصوص كسب رهنمود مي‌كند و حضرت او را به خواندن از روي مصحف ارجاع مي‌دهد و افضليت چنين كاري را براي او كه آن توانايي‌هاي پيشين را يافته، به او گوشزد مي‌كند: «بل‌ إقرأه‌ و انظر في ‌المُصحف‌ فهو أفضل، أما تري‌ أنَّ النّظر في‌المصحف‌ عبادة»‌.   ( )

 اشاره‌اي به ماهيت سمعي زبان
قرآني كه در اينجا از تعليم و ترويج آن سخن گفته مي‌شود، يك زبان است؛ «وهَذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ» و قواعد زبان آموزي بر آن حاكم مي‌باشد. علماي روان‏شناسي و زبان‏شناسي اتفاق نظر دارند كه زبان در وهلة اول پديده‏اي است شفاهي؛ بنابراين، شيوه‏هاي آموزش آن نيز بايد متناسب با همين حالت شفاهي آن طراحي شوند. گذشته از آن، اساس زبان، سمعي و شفاهي است؛ يادگيري نيز بيش‌ترين ارتباط را با حس شنوايي دارد.  اگر هدف، اين باشد كه زباني به صورت طبيعي فرا گرفته شود و زباني بيگانه محسوب نگردد، شيوة مطلوب يادگيري، همچنان سمعي خواهد بود. حتّي تقسيم دقّت و توجه دانش‏آموز به دو جنبة نوشتاري و گفتاري زبان به‌ طور هم ‏زمان، به پيشرفت طبيعي زبان آموزي صدمه خواهد زد.  (فالك، ص 514؛ باطني، ص 90)
زايش حقيقي فكر نو، هنگامي است كه بتوان آنرا در قالب لفظ ريخت‌. به گفتة فيخته ـ فيلسوف آلماني ـ زبان در مفهوم وسيع‌ترِ كلمه، به معني بيان انديشه از طريق علائم اختياري است. (Steinberg p. 160؛ Fichte p. 116) مهمترين گواه بر اين نظر همان است كه اغلب ما تصور مي‌كنيم كه فكري در ذهن ما روشن شده است، ولي همين‌كه مي‌خواهيم آنرا روي كاغذ بياوريم با ابهام روبه‌رو مي‌شويم.  به‌علاوه‌، چنانكه آزمايش‌هاي بوهلر نشان مي‌دهد: زبان از لحاظ بيولوژيك بر فكر مقدم است‌. يا به گفتة كلاين‌ برگ، چه زبان و انديشه را عين هم بدانيم و چه ندانيم، يك چيز مسلم است، و آن اينكه در اغلب موارد، انديشه، مستلزم به‌كار بردن زبان است و چگونگي زبان در چگونگي انديشه تأثير بسيار دارد (كلاين برگ، 1346، ج 1، ص 47) و انديشه، پيش و بيش از آنكه انديشه باشد، حديث نفس است.

 اهمّيت‌ شنوايي‌ در امر يادگيري از نگرگاه دانش بشري
اهمّيت سمع و تقدّم‌ آن‌ بر بصر از نكات‌ مورد تأكيد قرآن‌ كريم‌ است‌. اين‌ نكته‌ از لحاظ‌ آموزشي‌، بويژه‌ در امر آموزش‌ قرآن‌، بسيار حائز اهمّيت‌ است‌ و يافته‌هاي‌ جديد بشري‌ نيز بر اين‌ نكته‌ تأكيد فراوان‌ دارند. در اينجا به برخي موارد اشاره مي‌شود:
نقش گوش‌ در كار ادراك‌ حسي‌ و امر يادگيري‌ و تحصيل‌ علوم‌ از چشم‌ مهمتر است‌. يادگيري‌ زبان‌ و تحصيل‌ علوم‌ در صورت‌ از دست‌ دادن‌ بينايي‌ براي‌ انسان‌ امكان‌‌پذير است‌، ولي‌ اگر شنوايي‌ از دست‌ برود، يادگيري‌ زبان‌ و تحصيل‌ دانش‌، امري‌ بسيار مشكل‌ خواهد بود. گوش، حائز‌ اهمّيت‌ و تأثير عمده در ادراك‌ و آموزش‌ زبان‌ است و‌ زبان‌ نيز به‌ نوبة خود، ابزار مهم تفكر و فراگيري‌ دانش‌ است‌. اين‌ است‌ كه‌ قرآن‌، آنرا به‌ تنهايي‌ كنار عقل‌ ذكر كرده‌ است‌ تا بفهماند ميان‌ گوش‌ و عقل‌ رابطة محكمي‌ وجود دارد. (ملك، 10)
حس‌ شنوايي‌ وظيفة خود را هميشه‌ و بدون‌ توقف‌ انجام‌ مي‌دهد، در حالي‌ كه‌ حس‌ بينايي‌، گاهي‌ از انجام‌ وظيفه‌ باز مي‌ايستد؛ مانند زماني‌ كه‌ انسان‌ چشمش‌ را مي‌بندد يا مي‌خوابد. اما يك‌ صداي‌ شديد مي‌تواند انسان‌ را از خواب‌ بيدار كند به‌ همين‌ دليل‌ است‌ كه‌ خداوند متعال‌، در داستان‌ اصحاب‌ كهف‌ ذكر كرده‌ است‌ كه‌ بر گوش‌هاي آنان‌ مهر زديم‌ تا در خواب‌ عميق‌ فرو روند و هيچ‌ صدايي‌ نتواند بيدارشان‌ كند: «فَضَربنا عَلي‌ آذانِهِم‌ فِي‌ الكَهفِ‌ سِنِينَ‌ عَدَدا». (كهف، 11)
يك تفاوت بسيار مهم ديگر شنوايي با بينايي اين است كه عمل بينايي از طريق حسي ـ الكتريكي صورت مي‌گيرد؛ نور پس از صادر شدن از مصدر خود يا پس از برخورد به اشياء و انعكاس وارد چشم مي‌شود و پس از گذر از لايه‌هاي جلوي چشم به شبكيه برخورد مي‌كند و عصب مربوطه، تصاوير دريافتي را به سيگنال‌هاي الكتريكي تبديل و به مغز منتقل مي‌كند. در حالي كه در گوش، اين موضوع تنها از طريق يك انعكاس صرف صورت نمي‌گيرد، بلكه مقولة انتقال صوت، ابتدا مرحله‌اي مكانيكي را طي مي‌كند كه عبارت از لرزاندن استخوان‌هاي ريز گوش مياني و پردة گوش است، سپس اعصاب مربوطه آنچه را دريافت مي‌كند جهت تجزيه و تحليل و ذخيره، به مغز انتقال مي‌دهد. با توجه به جنبة مكانيكيِ مزبور، حالت ذيل نيز در مقولة شنوايي محقق مي‌گردد. اين امر موجب ضبط فيزيكي و مكانيكي و به نحوي حك‌ كردن مطالب در جسم و سپس ثبت آن در روح مي‌گردد.
بينايي تنها از طريق چشم انجام مي‌گيرد، اما جدا از فعال شدن قسمتي‌ ديگر كه وظيفة شنيدن‌ را در خواب بر‌ عهده‌ مي‌گيرد و در بالا بدان اشاره شد، تمامي بدن نيز مي‌تواند به فراخور خود بشنود و اصوات را منتقل كند. چنين است كه قرآن كريم در آية 23 سورة زمر از تأثير صوت بر پوست بدن سخن مي‌گويد و روايات نيز حاكي از اين حقيقت‌اند كه اگر قرآن در جواني و با حالت ايمان تلاوت شود با گوشت و خون انسان آميخته خواهد شد!. همچنين‌ اگر در مكاني‌ افرادي‌ جمع‌ باشند و صدايي‌ به‌ وجود آيد، همگي‌ تقريباً همان‌ صدا را به‌ طور يكسان‌ مي‌شنوند، در صورتي‌ كه‌ همين‌ عده‌ يك‌ چيز را از زواياي‌ مختلف‌ مي‌بينند و به‌ همين‌ دليل‌ ديدشان‌ نسبت‌ به‌ آن‌ (شي‌ء) به طور كامل‌ يكسان‌ و شبيه‌ هم‌ نخواهد بود؛ همانگونه‌ كه‌ ممكن‌ است‌ آن‌ها در همان‌ لحظه‌ به‌ پيروي‌ از جهتي‌ كه‌ به‌ آن‌ مي‌نگرند، اشياي‌ مختلف‌ را نيز ببينند. علاوه‌ بر اين‌، صدايي‌ كه‌ به طور مستقيم‌ از جايي‌ به‌ سمت‌ ما مي‌آيد، امواج‌ صوتي‌ آن‌ در يك‌ زمان‌ به‌ هر دو گوش‌ مي‌رسد و شدت‌ تأثيرش‌ بر پردة هر دو گوش‌ تقريباً يكسان‌ است‌.  اما اگر به‌ چيزي‌ كه‌ در برابر ما قرار دارد بنگريم‌، صورتي‌ از آن،‌ كه‌ بر شبكية چشم‌ راست‌ نقش‌ مي‌بندد با شكل‌ همان‌ چيزي‌ كه‌ در شبكية چشم‌ چپ‌ نقش‌ مي‌بندد فرق‌ دارد. چون‌ چشم‌ راست‌ اشيا را از طرف‌ راست‌شان‌ مي‌بيند، در حالي‌ كه‌ چشم‌ چپ‌ آن‌ها را از طرف‌ چپ‌شان‌ مي‌نگرد. (نجاتي، 1372، ص 167)
با توجه به حالات فوق و وابسته نبودن امر انتقال صوت به عوامل محيطيِ مورد اشاره و عدم تأثير مواردي همانند نور و رنگ بر آن، شنوايي نسبت به بينايي، مقوله‌اي است مجرد، يا دست كم تجرد امر شنوايي نسبت به بينايي بسيار و به شكل معني‌داری، بيشتر است. حافظه و ذاكره نيز در اصل با مقولة صوت و شنوايي ارتباط داشته و از آن طريق فعال مي‌شوند.
در آخر اينكه صدرالمتألّهين در مباحث نفس اسفار، شنوايي را مجرّد‌ترين‌ِ حواس مي‌شمارد. ‌همانگونه كه اشاره شد، گوش اولين حسي است كه در انسان پيش از تولد او به كار ‌مي‌افتد، چنين است كه مطابق آيين ما در گوش كودك، اذان و اقامه گفته مي‌شود. پس از مرگ نيز در گوشِ همان انسان تلقين گفته مي‌شود. بدون شك اين تلقين عبث و بي‌اثر نيست. در اين زمينه همچنين اشارات و مؤيداتي وجود دارد كه گوش آدمي تا مدت چند ده ساعت پس از مرگ وي از نوعي عمل و تأثير برخوردار است و مي‌تواند آنچه را مي‌گيرد به روح انتقال دهد.


 انعكاس اهمّيت‌ شنوايي‌ در آينه آيات و روايات
برخي‌ از آياتي‌ كه‌ در آن‌ها واژه «سمع» در مورد انسان‌، مقدم‌ بر بصر آمده‌ عبارت‌اند از: ملك، 9 و 23؛ احقاف، 26؛ انعام، 46؛ فصّلت، 20 و 22. در آيات‌ ذيل نیز، نام‌ سميع‌ بر نام‌هاي ديگر الهي‌ (عليم‌، بصير و قريب‌) مقدم‌ آمده‌اند:   سورة بقره، 127، 137، 181، 224، 227، 244، 256؛ آل‌عمران، 34، 35، 12؛ مائده، 76؛ انعام، 13، 15؛ اعراف، 200؛ انفال، 17، 42، 53، 61؛ توبه، 98، 103؛ يونس‌، 65؛ يوسف، 34؛ اسراء، 1؛ سورة انبياء، 4؛ حج‌، 61، 75؛ نور، 21، 60؛ شعراء، 220؛ عنكبوت، ‌5 و 60؛ لقمان، 28؛ سبأ، 50؛ غافر، 20، 56؛ فصّلت، 36؛ شوري، 11؛ دخان، 9؛ حجرات‌، 1؛ مجادله، 1؛ نساء، 58، 134، 148؛ انسان، 2.
در آيات‌ متعددي‌ از قرآن‌، نظير آية 10 سورة ملك، شنيدن‌ به‌ معني‌ فهميدن‌ و يقين‌ داشتن‌ و به كار بستن آمده‌ است‌؛ همچنين‌ در بسياري‌ از آيات‌، سمع به‌ معني‌ ادراك و تدبّر و تعقل‌ به‌ كار رفته‌ است‌، نظير: آل‌عمران، 193؛ نور، 51؛ جن، 13؛ اعراف، 100؛ انعام، 36؛ انفال، 21؛ يونس، 67؛ نحل، 65؛ سجده، 26؛ فصّلت، 4؛ مائده، 108؛ تغابن، 16؛ انفال، 23.
در برخي‌ آيات‌، قلب‌ و سمع‌ رابطه‌اي معني‌دار، با يكديگر دارند؛ نظير: بقره، 7؛ جاثيه، 23 و حج، 46. در آية 100 اعراف نيز ارتباط‌ قلب‌ و سمع‌ به صورتي‌ زيبا و با رعايت‌ اين‌ ظرافت‌ انجام‌ شده‌ كه‌ سخن‌ آيه‌ از قلب‌ شروع‌ مي‌شود و به‌ سمع‌ منتهي‌ مي‌گردد. ارتباط‌ فوق‌ در آية 37 سورة ق نيز به نحوي‌ قابل‌ مشاهده‌ است‌. در آيه‌اي مانند 80 سوره‌ی نمل‌، سمع‌ علاوه‌ بر قلب‌، مستقيماً با حيات‌ ارتباط‌ داده‌ شده‌ كه خود داراي ارتباط خوبي با آيه‌ها‌‌ي 69 و 70 سوره يس، و نيز 22 و 23 سوره فاطر است.
اهمّيت‌ سمع‌ در احاديث‌ نيز مورد تأكيد قرار گرفته‌ است‌. از جمله در روايت‌ زير از امام‌ رضا7 كه به‌ صراحت‌، گوش‌ را دروازة قلب‌ خوانده است: «... فمَلِكُ الجسدُ القلبُ‌ و حصنُ الجسدِ و حرزهُ الاُذنان‌، لايَدخلون‌ علي‌ الملِكِ‌ إلاّ مايوافقُه‌ لِأَنّهُما لايقدِرانِ أن‌ يَدخلا شيئاً حتّي‌ يوحي المَلِك‌ إِلَيهِما فإذا أوحي‌ المَلِك‌ إِلَيهما لِترك‌ المَلك‌ منصتاً له‌ حتّي‌ يسمعَ منه‌ فَيجيبه‌ بما يريدُ فَيترجم‌ عنه‌ اللسانُ بأدواتٍ كثيرة».  (مجلسي، ج 62، ص 309) در پايان اين عنوان مربوط به شنوايي، مي‌گوييم اهمّيّت اين موضوع كم نيست كه قاري قرآن‌، در اين جهان پهناور همواره خود را در محضر پديده‌اي از جنس قرائت و صوت مي‌يابد، كه بدون هيچ تغييري به طور مستقيم از جانب پروردگار متعال به سوي او آمده و هر آيه از آنرا كه مي‌خواند، به دليل همين خصوصيت فوق‌، همواره در خود ايماني افزون‌تر و برتر مي‌يابد:
«إِنَّما المُؤمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيهِم آيَاتُهُ زَادَتهُم إِيمَاناً وَ عَلَي رَبِّهِم يَتَوَكَّلُونَ * ألَّذِينَ يُقِيمُونَ الصّلاة وَ مِمّا رَزَقْنَاهُم يُنفِقُونَ * أُولـئِكَ هُمُ المُؤمِنُونَ حَقّاً لَهُم دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِم وَمَغفِرَة وَ رِزقٌ كَرِيم». (انفال، 2-4)
ذكر خدا و قرآن، چيزي است كه به قلب انسان مؤمن راه مي‌يابد و آن قلب را به رنگ و صبغه خود در مي‌آورد و اين حقيقت، چنانكه خواهيم ديد، مورد تأكيد قرآن كريم است.

ذكر، تعبير قرآن از مفهوم حفظ قرآن
واژة حفظ‌ در لغت ‌به معاني حراست‌، نگاهداري‌، جمع‌ كردن‌، اندوختن‌ و مانند آن‌ به‌ كار رفته‌ است. چنانکه استعمال آنرا در اين سه آيه از سورة يوسف به ترتيب از زبان برادران حضرت يوسف7 (آيه 12)، يعقوب7 (آيه 64) و خود يوسف7 (آيه 55) مي‌بينيم. در قرآن‌ كريم‌، حفظ‌ قرآن به‌ معناي مصطلح‌، يعني‌ اينكه‌ شخصي‌ با به‌ خاطر سپردن‌ آيات‌ حافظ‌ قرآن‌ گردد، به‌ كار نرفته‌ است‌. حافظه نيز با اين‌ لفظ‌ در قرآن‌ كريم‌ به‌ كار نرفته‌، بلكه‌ قرآن‌ كريم‌ از اين‌ دو مفهوم‌ تعبير خاص‌ خود را دارد که عبارت از است «ذکر».
ذكر در قرآن‌ كريم‌ استعمال‌ گسترده‌اي در برابر نسيان و غفلت‌ دارد. چنانكه در سورة كهف‌ آمده‌ است‌: «وَ ماأَنسانِيهُ‌ إِلّا الشَّيطانُ‌ أَن‌ أَذكُرَه». (كهف، 63) شبكة گستردة معني ذكر و مشتقّات‌ آن‌ در زبان‌ قرآن‌، مفهومي‌ جامع‌ را از آن‌ ارائه‌ مي‌دهد.  اما به طور كلي‌، ذكر در قرآن‌ كريم‌ به‌ دو معني‌ زباني (بقره، 200 و انعام 121) و قلبي‌ در آيات ذيل به‌ كار رفته‌ است‌: «وَ أَقِمِ‌ الصَّلاةَ ‌لِذِكرِي»؛ (طه، 14)؛ «وَ اذكُر رَبَّكَ‌ فِي‌ نَفسِكَ‌ تَضَرُّعاً وَ خِيفَةً‌ وَ دُونَ‌ الجَهرِ مِنَ‌ القَولِ‌ بِالغُدُوِّ وَ الآصالِ‌ وَ لاتَكُن مِنَ‌ الغافِلِين».  (اعراف، 205) استعمال ذكر و مشتقات‌ آن‌ در معني و مفهوم‌ قلبي‌ آن‌ در قرآن‌، بسيار فراوان‌ است‌، بلكه‌ استعمال‌ ذكر به معني‌ ذكر زباني‌ نيز در اصل‌، مستند به‌ يادآوري‌ قلبي‌ است‌.


رابطة ذكر و قلب‌
قرآن‌ كريم‌ رابطة مستقيمي‌ بين‌ ذكر و قلب‌ قائل است و نه حافظة قلبي. برخي‌ از آياتي‌ كه‌ پيوند ميان‌ ذكر و قلب‌ را تبيين‌ مي‌كنند به‌ قرار زير مي‌باشند: «أَلا بِذِكرِاللّهِ‌ تَطمَئِنُّ القُلُوب»؛ (رعد، 28) «وَ لاتُطِع‌ مَن‌ أَغفَلنا قَلبَهُ‌ عَن‌ ذِكرِنا». (كهف، 28) در آيات‌ اخير، ذكر به صورت‌ عام‌ به‌ كار رفته‌ است‌، هرچند شاخص‌‌ترين‌ مصداق ذكر، قرآن‌ كريم‌ مي‌باشد و‌ آيات 23 زمر و 17ـ16 حديد رابطة ميان آيات‌ قرآن‌ كريم‌، ذكر و قلب‌ را به‌ نحوي‌ روشن‌تر نشان‌ مي‌دهد، آية 23 زمر‌ به‌ حالت «اقشعرار جلود» هنگام‌ شنيدن‌ سخن‌ خداي‌ تعالي‌ و سپس‌ نرم‌ شدن‌ جلود و قلوب‌ و كشيده‌ شدن‌ آن‌ها به سوي‌ ذكر خدا اشاره‌ مي‌كند‌. اقشعرار به‌ معني‌ لرزش‌ و انقباض‌ پوست‌ و نشانگر حالت‌ تأثر شديد است‌ كه‌ به‌ انسان‌ دست‌ مي‌دهد و اوج‌ انقلاب‌ و برانگيخته‌ شدن‌ دروني‌ افراد را به‌ تصوير مي‌كشد. پس‌ از آن‌ سخن‌ از نرم‌ شدن‌ پوست‌ و ـ در نهايت‌ ـ قلب‌، به‌ سوي‌ ذكر الهي‌ است‌. امروزه‌ در مطالعات‌ فيزيولوژيك‌ تأثير موسيقي‌ بر بدن‌ و نيز بر پوست به‌ عنوان‌ يكي‌ از راه‌هاي نفوذ و ورود آن‌ به‌ بدن‌ روشن‌ شده‌ است‌.  
حامل قرآن، در مکتب رسول اکرم9 و اهل بيت علیهم السلام داراي جايگاهي بسيار رفيع است که در بخش پاياني مقاله، پاره اي از اوصاف و ويژگي‌هاي آن از نظر خواهد گذشت. جهت گزينش تعبير يا ترکيبي فارسي، معادل حامل قرآن، مي‌توان ترکيب «قرآن‌دان» را اختيار نمود، با هر دو معنايي که اين ترکيب مي‌تواند داشته باشد: قرآن‌دان به معناي عالم و داناي قرآني و به معناي کسي که علم قرآن دارد و نيز به مفهوم کسي که قرآن در اوست: با عنايت به مفهوم ظرفيت در پسوند «دان» در زبان فارسي در ترکيباتي نظير عطردان و گلاب‌دان. چنانکه دانش نيز در نهايت از همين ريشه و به معناي حمل علم در قلب است.  قرآن‌ كريم‌، همچنين‌ تدبّر را عمل‌ قلب‌، آن هم‌ قلب‌ وارسته‌ از قفل‌ها و قيد و بندها دانسته‌ است.‌ (محمّد، 24) در اين‌ زمينه‌ كه‌ قرآن‌، فهم‌ و درك‌ انسان‌ را از معارف‌ به‌ قلب‌ صنوبري واقع‌ در قفسة سينه‌ نسبت‌ مي‌دهد، رواياتي‌ متعدد به ما رسيده‌اند كه‌ پاره‌اي از آن‌ها به قرار زير است: ‌
حضرت علي7 فرمود: «لقد علَّق‌ بنياط‌ هذا الانسانِ بِضعة هي‌ أعجُب‌ ما فيهِ و ذلك‌ القلبُ و له‌ موادٌ من‌ الحكمة و أضدادٌ من‌ خلافها».  (نهج‌البلاغه، حكمت 108)
امام صادق‌7 نیز فرموده‌اند: «زعمَت‌ أنَّ الأشياءَ لاتدرك‌ إلّا بالحواسِّ فإِنّي‌ أخبرك‌ أنْ ليس‌ للحواسِ‌ دلالة علي‌ الأشياءِ و لا فيها معرفةَ إلّا بالقلبِ‌ فإِنّه‌ دليلُها و مُعرّفُها الأشياءَ الّتي‌ تدعي إن‌ القلبَ‌ لايَعرفها إلّا بها. إنّ‌ العقلَ‌ يفكر بالقلب‌ الَّذي‌ فيه‌. إنّ‌ الله‌ تبارك‌ و تعالي‌ جعلَ‌ القلب‌ مُدبّراً للجسدِ به‌ يسمعُ و به‌ يبصرُ و هو القاضي‌ و الأمير عليه‌، لايتقدّم‌ إن هو تأخّر و لايتأخّر إن هو تقدَّم‌، و به‌ سمعتِ الحواسُّ و أبصرَتْ إن‌ أَمرها ائتمرت‌ و إن‌ نَهاها انتهت‌ و به‌ ينزلُ‌ الفرحُ‌ و به‌ ينزلُ‌ الألمُ‌ إن‌ فسدَ بعضُ‌ الحـواسّ بقـي‌ علي‌ حالهِ‌ و إن‌ فسدَ القلبُ ذهبَ جميعاً حتّي‌ لايسمع‌ُ و لايبصرُ».  (مجلسي، 1412، ج3، ص159)
احاديث بسياری نيز ناظر به اين‌اند كه جايگاه قرآن، «قلب» يا «جوف» انسان مي‏باشد. برخي از اين روايات را ذكر مي‏كنيم:  «أغني النَّاس حَملة القرآنِ؛ مَن جَعله اللّهُ في جوفِه».  (هندي، 1413، ج1، ص510، ح 2261) در برخي روايات به اين موضوع تصريح شده كه قرآن به گروهي از انسان‌هاي مؤمن كه به دليلي در دنيا دچار محروميتي در فراگيري قرآن بوده‌اند، پس از مرگشان در قبر تعليم خواهد شد تا روز قيامت از قبر خود با جوفي سرشار از نور و حكمت قرآني برخيزند: «طوبي لِمن يبعثُ يومَ القيامة و جوفه محشوّ بالقرآن».  (سيوطي، 1401، ج2، ص138، ح 5311؛ هندي، 1413، ج1، ص 2298) قلبي كه در قيامت معذب نباشد در دنيا نيز يقيناً معذب نخواهد بود و اين پرتوي از غناي قرآني است. حضرت علي‌7 مي‌فرمايد: «كتاب‌ُ اللهِ... ينطق‌ُ بعضُهُ ببعض‌ٍ و يشهدُ بعضُه علي‌ بـَعض‌ٍ لايختلف‌ُ في‌ الله». ‌ (نهج‌البلاغه، خطبه 133)
و نيز فرموده‌ است‌: «هذا القرآنُ إِنَّما هو خطٌّ مستورٌ بين‌ الدّفّتين‌ لاينطق‌ُ بلسان‌ٍ و لابدَّ لهُ مِنْ ترجمانٍ».  (نهج‌البلاغه، خطبه 125)
اينگونه‌ احاديث‌ بر لزوم‌ تدبّر در قرآن‌ و استنطاق‌ آيه‌ها به‌ كمك‌ هم‌ و وجود حاملاني‌ كه‌ اين‌ مهم‌ را بر عهده‌ بگيرند تأكيد مي‌كند. اگر بخش‌ دوم‌ اين‌ واقعيت‌ِ يكپارچه‌، زايل‌ گردد، آنچه حاصل‌ خواهد شد، مصاحفي‌ خواهد بود كه‌ بر سر نيزه‌ خواهد رفت‌ و گروهي‌ ظاهربين‌ را خواهد فريفت‌. چنانكه پيامبر اكرم‌9 فرمودند: «لاتغرّنّكم‌ هذه‌ِ المصاحف‌ُ المعلّقةُ؛ إِنَّ اللّه‌ تعالي‌ لايعذّب‌ُ قَلباً وَعي‌َ القرآن‌َ». (مجلسي، 1412، ج92، ص19 و قريب به مضمون آن: ص 184) مصحف معلّق، در اين خبر همان مصحف معطّل است، جوهري خشك شده بر روي كاغذ، مقابل قرآن زنده كه همانند كوثري جوشان و ماء ثجّاج از عرش حيّ قيوم مي‌تواند به قلب حامل واقعي قرآن متصل گردد و از قلب او بجوشد.
«كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ». (ابراهيم، 24 و 25)
با تلخيص آنچه گذشت مي‌گوييم: پيامبر اكرم9 قرآن را به صورت اقراء از مصدر جلالت دريافت كردند و آنرا بر اصحاب خويش اقراء فرمودند و نظام اقراء و استقراء را ميان آنان برقرار كردند. در ميان حواس بدن، گوش دروازه قلب و دهان روح است و قرآن اگر از راه گوش وارد جسم كسي شود، راه خود را به‌ طور مستقيم و آسان به سوي قلب و جان او نيز خواهد گشود، به صورت «ذكر» در خواهد آمد و در جان وي ضبط و حك خواهد شد. اين «ذكر» آثار متعددي را براي ذاكر و حامل قرآن همراه خواهد آورد كه در اين‌جا مروري بر پاره‌اي از اين آثار خواهد شد.

تراوش بركات قرآن از قلب حامل قرآن
آثار حمل قرآن‌، از لحاظ كيفي و كمّي‌، قابل وصفي بايسته و شرحي شايسته نيست و مقاله حاضر به ذكر پاره‌اي از اين آثار مي‌پردازد:

دانستن زبان قرآن
آشنايي با «زبان قرآن‌»، بسياري از حجاب‌ها را در حوزة تحقيق و تدبّر قرآني از ميان برخواهد داشت‌. همچنان‌كه عدم اين آشنايي‌، بين برداشت‌هاي قرآني و مقصود كلام وحي، فاصلة بسيار خواهد انداخت‌. در اينجا به ذكر همين عنوان اكتفا مي‌شود كه دانستن و فهميدن زبان قرآن، به قرآن‌دان امكان يافتن كاركردهاي زبان را در صيغه و صبغة قرآني‌اش به معني واقعي كلمه مي‌دهد. قرآن داراي زباني خاص خود است كه با تمام زبان‌هاي دنيا و زبان تمام انسان‌ها متفاوت است و هرچه اين قرآن‌داني بيشتر و عميق‌تر باشد، آن آثار و اثمار نيز جلي‌تر و جليل‌تر خواهند بود. 

حمل قرآن كريم و توانايي مجموع‌نگري آن
قرآن كريم، خود را «قول» ناميده است: قولي واحد، قول فصل، «إِنَّهُ لَقَولٌ فَصلٌ» (طارق، 13) كه اصل جمله، همان «إِنَّهُ لَقَولٌ» مي‌باشد. همچنين فشردة دو آيه‌اي را كه دربارة تدبّر ديديم (محمد، 24؛ نساء، 82) در اين آيه مي‌بينيم: «أَفَلَم يَدَّبَّرُوا القَولَ»؟ (مؤمنون، 68)
در اين آيه نيز از قرآن كريم به عنوان «قول» ياد شده است. اين قرآن را بايد بتوان به صورت سخني واحد در نظر داشت و موضع آن را برابر هر صحنة زندگي ديد. از اين فراتر نيز مي‌توان گفت: قرآن كريم، مجموع وحي‌نامه و طومار بلند ارتباط عرش و فرش را از آغاز تا انجام يك قول مي‌خواند: «وَ لَقَد وَصَّلنا لَهُمُ القَولَ لَعَلَّهُم يَتَذَكرُون». (قصص، 51) قولي كه ادامه و استمرار داده شده تا آنكه خاتم النبيين با خاتم الكتب خود، مهر ختم آن شده است. اين قرآن، با هيمنه‌اي كه بر آن كتب دارد (مائده، 48) چشم ما را به آن كتب و وقايع ـ همة آن‌ها مي‌گشايد.
از باب لزوم سنجش مضمون يك موضوع با كل قرآن، جهت يافتن موضع قرآن، اين سخن را در باب «شمار آيات الأحكام» در قرآن كريم مورد اشاره قرار مي‌دهيم كه در قرآن كريم در حدود 500 و به قولي ديگر، 288 آية احكام، آن هم تنها راجع به كليات و امهات احكام وجود دارد. (سبحاني، ج 1، ص 10) ما مي‌بينيم زماني مردي كافر با زني مسلمان مرتكب عملي منافي عفت شد و او پس از فاش شدن سرّ و اطلاع از وجود حكم اعدام براي چنين موردي، اسلام آورد، از نظر قاضيِ دستگاه خلافت، اين اظهار اسلام، براي اسقاط حكم اعدام كفايت داشت. اما هنگامي كه حكم اين موضوع از امام هادي7 استفسار شد، ايشان دو آية آخر سورة مباركة مؤمن را تلاوت فرمود. (حسيني شيرازي، ج2، ص376) آيه، حاكي از حال كساني است كه به محض رؤيت نشانه‌هاي عذاب و غضب الهي اظهار ايمان كردند. خداوند چنين ايماني را غير نافع مي‌شمارد و طبعاً چنان توبه‌اي نيز قابل قبول نخواهد بود: «فَلَمّا رَأَوا بَأسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحدَهُ وَ كَفَرنا بِما كُنّا بِهِ مُشرِكِين * فَلَم يَكُ يَنفَعُهُم إِيمانُهُم لَمّا رَأَوا بَأسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتِي قَدخَلَت فِي عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنا لِكَ الكافِرُون». (غافر، 84ـ85)
اين در حالي است كه در آية فوق دليل و نشانه‌اي از نوع نشانه‌هايي كه گاهي در تقسيم آيات قرآن به آيات الأحكام به معني مصطلح و غير آيات الأحكام به كار رفته ديده نمي‌شود. (هر چند در كتب مربوط به آيات الأحكام، نظير فقه القرآن مرحوم قطب راوندي، صرفاً به دليل روايتي كه از امام7 به كمك آيه آمده، آية مورد بحث نيز ذكر مي‌شود) حمل قرآن، به «حامل»، توانايي نگرش به قرآن كريم به‌ عنوان قولي واحد را مي‌دهد، قولي كه ديده‌بان تمام زندگي است.

برداشت انتزاعي و جامع از سور، سياق‌ها و واژگان قرآني
موضوع مجموع‌نگري به قرآن كريم، خود داراي حالت رتبي است و از برداشت انتزاعي از كليت قرآن و آن «قول فصل» آغاز مي‌شود و به ترتيب مي‌تواند شامل مراحل و اجزاي خردتر قرآن، نظير «سوَر هم‌گروه»، سوَر قرينه و نيز تك تك سوره‌ها، ركوعات  و سياق‌هاي داخل آن‌ها و نيز گروه‌هاي واژه‌اي ‌گردد.  با آنکه سوره‌هاي قرآن با يكديگر داراي تشابه و ارتباط هستند و تمامي قرآن قولي واحد است، لكن هر يك از سوره‌هاي قرآن‌، خود داراي يك موضوع و هويت خاص است و در واقع از زاويه‌اي خاص به انسان و دردها و نيازهاي وي نگريسته است‌ و سراسر سوره، پيرامون آن موضوع دور مي‌زند. ممكن است اگر در يك لحظه از حامل قرآن دربارة موضوع يك يا چند سوره پرسش شود، نتواند بي‌درنگ‌، موضوع آن‌ها را در يك يا چند كلمه اعلام كند، لكن به مدد حمل قرآن‌، در قلب خود آشنايي خوب و عميقي دربارة موضوع سوره و برداشتي انتزاعي از سخن آن دارد. چنين برداشتي را تنها مباحث مطرح شده درون سوره تشكيل نمي‌دهد، بلكه علاوه بر اين‌، عوامل متعدد ديگري در اين امر دخيل‌اند: از نظم‌ آهنگ سوره‌، نحوة شروع‌، ادامه و پايان آن گرفته تا حجم ظاهري سوره، محل قرار گرفتن آن در قرآن‌، سور مجاور آن‌، كلماتي كه تنها در آن سوره به كار رفته‌اند و بلكه مجموع آيات و كلمات آن‌.
به عنوان مثالي دربارة فهم پيوسته، مجموعي و انتزاعي واژگان قرآن كريم، به استعمال لفظ واحد در معاني متعدد نگاهي مي‌افكنيم كه از آن با عنوان وجوه و نظاير در قرآن كريم، ياد مي‌شود. اين استعمالات متنوع يك واژة واحد، معاني به صورت‌هايي مختلف و جدا از يكديگر مورد بررسي قرار گرفته‌اند، گويي هيچ ارتباطي بين اين استعمالات وجود ندارد. لكن بايد در نظر داشت چينش اين استعمالات در سراسر قرآن كريم، به صورتي بسيار دقيق، با تراش الهي تعبيرات و تركيبات و سپس جاي دادن آن‌ها در بافت مستحكم آيات و سور قرآني است‌. براي بررسي وجوه و نظاير بايد حكمت بالغه و علم واسع الهي را در اين استعمالات به ظاهر گوناگون مد نظر قرار داد و از فكر تفرقه باز آمد و مجموع شد. در اينجا به عنوان مثال، واژة وحي را در نظر مي‌گيريم كه گفته مي‌شود در قرآن كريم به اين معاني آمده است‌:
اشارة خفي (اشارة زكريا به قومش جهت تسبيح پس از دريافت بشارت يحيي). (مريم، 11)
وحي خداوند به زنبور عسل در مورد خانه‌سازي و توليد عسل (نهادن غريزه در وجود آن‌). (نحل، 68)
الهام رحماني به مادر موسي‌7 جهت شير دادن فرزندش و افكندن او در آب‌. (قصص، 7)
اوامر خداوند به فرشتگان.
القاهاي شياطين نسبت به اولياي خود. (انعام، 121) و....
در كتبي كه اين تقسيم‌بندي معروف ذكر گرديده‌، نشاني از ربط بين اين استعمالات به چشم نمي‌خورد، اما اگر براي دريافت منسجم و دقيق معني وحي، مجموع اين استعمالات قرآني را با هم مدّ توجه قرار دهيم، به معناي جامع‌تري دست مي‌يابيم و از افق ديد وسيع‌تری برخوردار مي‌شويم. در اينجا ويژگي‌هاي مشترك وحي را با توجه به استعمالات قرآني آن از نظر مي‌گذرانيم:
الف. وحي،‌ امري پنهاني و رمزي بين مخاطِب و مخاطَب است‌، به‌ گونه‌اي كه آنكه مقصود و هدف دريافت نيست‌، از آن مطلع نمي‌گردد. به اين موضوع در كتب لغت نيز تصريح شده است.
ب. وحي الهي‌، به نحوي كه از سوي ذات مقدس او صادر گردد، به طور عيني و بي كم و كاست چه در عالم تكوين و چه در عالم تشريع‌، آثار خود را بر جاي مي‌گذارد.
ج. وحي الهي به پيامبران‌ تفاوتي نداشته است، با اين حال درجات و مراتب رسالت و حتي خُلق و شخصيت آنان يكسان نبوده است.‌ (نساء، 163ـ164)
بينش مبتني بر برقراري ارتباط بين اين استعمالات، متقن‌تر از نگرشي به نظر مي‌رسد كه بر تفكيك بين وحي‌ اصرار مي‌ورزد. مولوي در مثنوي، ابياتي را دربارة موضوع وحي گفته كه جلب توجه می‌کند‌:
گيرم اين وحي نبي گنجور نيست  هم كم از وحي دل زنبور نيست
چون‌كه اوحي الرّب إِلي النحل آمده ‌است  خانه وحي‌اش پر از حلوا شده است‌
او ز نور وحي حق عزّ و جــــلّ كرد  عالم را پر از شمع و عسل
(مولوي، 868)
او در اين ابيات تصريح مي‌كند از آنجا كه وحي الهي به سوي زنبور آمده‌، خانة وحي او كه همان جهاز كوچك توليد عسل در اوست‌، آكنده از شيريني شده و او به مدد نور وحي پروردگار، جهاني را آكنده از روشنايي (كه در قديم از موم عسل‌، شمع مي‌ساخته‌اند) و شيريني ساخته است‌. به گفتة مولانا، «أوحي رَبُّك»، همان «أُوحي رَبُّك» است‌، لكن اين «خانة وحي‌» است كه تفاوت مي‌كند و اگر خانة وحي را قابليتي بيش باشد، تأثير «أُوحي الرَّب‌» نيز افزون‌تر خواهد بود.  در حالي كه در كتب وجوه و نظاير و يا كتب علوم قرآن، اين موارد اغلب به شكل گسسته و گسيخته نشان داده مي‌شوند. اين نكته نيز محل توجه حامل قرآن و متدبّر در آن می‌تواند باشد كه سخن «وَ أَوحي رَبُّك إِلي النَّحل ...» (نحل، 68) تمهيدي براي ورود به سورة اسراء است كه در آن از اسراء رسول اكرم9 و نيز از قرآن كريم در چهار مقطع جداگانه ـ به تفصيلي كه در اينجا نمي‌گنجد ـ سخن آمده است.

حمل «ثقل اكبر»، سند و ضامن استفادة صحيح از ثقل اصغر‌
حضرت رسول اكرم9 در جای جای مختلف از جمله در حجه الوداع، در خطبة مشهور خود در مسجد خيف، حديث ثقلين را فرمودند كه با آن آشناييم. حضرت اميرالمؤمنين7 در نهج البلاغه‌ نيز ضمن بياناتي كه مسبوق به توبيخ آن حضرت دربارة اعمال امّت غافل آن زمان و زمان‌هاي بعد است، فرمود:
««فَأَينَ تَذهَبُون» (تكوير، 26) و «أَنَّي تُؤفَكُون» (انعام، 95) و الأعلامُ قائمةٌ و الآياتُ واضحةٌ و المنارُ منصوبةٌ فأَين يتاهُ بكمْ و كيفَ تعمهونَ و بينكمْ عترةُ نبيّكمْ و هم أزمّةُ الحقِّ و أعلامُ الدّينِ و ألسنةُ الصّدقِ فأنزِلوهم بأَحسنِ منازلِ القرآنِ و رَدوهم ورود الهِيمِ العطاشِ». (نهج‌البلاغه، خطبه 78)
بخشي از اين خطبه كه مورد استناد ما است عبارت «فأنزلوهم بأَحسن منازل القرآن» است كه به معناي جاي دادن اهل‌بيت در جايگاه و موضع قرآني آنان و از آن جمله فهم سخن ايشان در پرتو قرآن و زبان آن است‌.

نمونه‌هايي از ارجاع مضامين مأثور از ائمه علیهم السلام به قرآن كريم
حضرت سيّد الشهداء7 در بخشي از دعاي عرفه با خداوند متعال چنين مناجات مي‌كند:
«يا مُقيّض الركبِ ليوسفَ في البلدِ القَفرِ و مُخرَجه من الجُبّ و جاعلَه بعدَ العبوديّة مِلكاً، يا رادَّه إِلي يعقوبَ بعد أنْ أبيضّتْ عيناهُ مِن الحُزنِ و هو كظيمٌ يا كاشفَ الضُرّ و البَلوي عن أيّوبَ يا مُمسكَ يديْ إبراهيمَ عن ذبحِ إبنهِ بعدِ كبرِ سنّهِ و فَناءِ عُمُرِه يا منْ إستجابَ لزكريّا فوَهَبَ لهُ يَحيي و لم يدْعُه فرداً وحيداً يا منْ أخرَجَ يُونس من بطنِ الحوتِ يا من فلقَ البحرَ لبني‌إسرائيلَ فأنجاهُمْ و جَعَل فرعونَ و جنودَه من المغرَقين يا منْ أرسلَ الرياح مبشراتٍ بَين يديْ رحمَتِهِ يا من لَم يعجلْ علي من عصاهُ مِن خلقهِ يا من أستنقذ السّحرةَ منْ بعد طولِ الجحودِ و قد غدوا في نعمتهِ يأكلونَ رزقَه و يعبدونَ غَيره و قد حادّوهُ و نادّوهُ و كذّبوا رُسله‌». (قمي، دعاي عرفة حضرت سيد الشهداء)
جهت رعايت اختصار، از ترجمة همة عبارات فوق‌ خودداري و به توضيح بخش مورد بحث اكتفا مي‌شود. امام حسين7 در اين بخش از دعا مجموعه‌اي از داستان‌هاي قرآني را تلميح‌وار مورد اشاره قرار داده است. حامل قرآن از هر جملة اين دعا، داستان‌هايي مفصّل و معارفي عظيم را به خاطر مي‌آورد كه نجات سحَره از آيين طاغوت‌، يكي از اين موارد است. حامل قرآن‌، تصاوير زيبايي را كه قرآن در سور گوناگون از اين حقيقت ترسيم كرده، از جمله در سورة اعراف (آيات 113 تا 122) برابر خود، حاضر مي‌بيند.
داستان سورة اعراف از عصا فكندن موسي‌7 سخن مي‌گويد و چندين نتيجه را براي اين اقدام بر مي‌شمارد:
بلع آنچه با آن تظاهر به قدرت مي‌كردند.
واقع شدن حق و تحقّق آن.
بطلان عمل ساحران.
در افكنده شدن آنان به حالت سجود.
لازم به ذكر است قرآن كريم سه حالت را براي سجده بر مي‌شمرد؛
سجده كردن‌: «فَسَجَدَ المَلائِكَةُ كُلُّهُم أَجمَعُون». (حجر، 30)
به سجده افتادن‌: «إِذا تُتلَي عَلَيهِم آياتُ الرَّحمانِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيا». (مريم، 58)
به سجده افكنده شدن‌: «وَ أُلقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِين». (اعراف، 120) حالت اخير، «القا»، يعني نوعي بي‌اختياري را به تصوير مي‌كشد. گويي يكباره نيرويي آن‌ها را از جاي خود بركنده و بر زمين زده است‌.
ايمان قلبي و لساني به پروردگار جهانيان‌: «رَبِّ العالَمِينَ * ‌رَبِّ مُوسَي وَ هارُون». (اعراف، آيات 121ـ122) در واقع‌، ساحران ضمن اظهار به ايمان قلبي خود به رب العالمين‌، در برابر فرعون گردن‌كش و خونريز ـ كه خود داعية ربوبيّت دارد و در صدد خاموش‌سازي صداي موسي و هارون است ـ نشان خاص‌تري هم از «رَبِّ العالَمِين» را ذكر مي‌كنند: «رَبِّ مُوسَي وَ هارُون». (همچنان‌كه پيامبر اكرم‌9 بر‌ترين جهاد را سخن حقي دانستند كه نزد سلطاني جائر به زبان آورده شود) ايستادگي تا پاي جان بر ايمان و عقيده‌اي كه به آن دست يافته‌اند. قرآن كريم سخنان اين ساحران قبلي و مؤمنان فعلي را براي هميشه ثبت كرده است‌. اين گروه در برابر تهديدات مرگ‌بار فرعون ـ كه سفّاكي وي را پيش‌تر در قتل فرزندان اسرائيل ديده بودند ـ چنين مي‌گويند: «إِنّا إِلي رَبِّنا مُنقَلِبُونَ * وَ ماتَنقِمُ مِنّا إِلّا أَن آمَنّا بِآياتِ رَبِّنا لَمّا جاءَتنا رَبَّنا أَفرِغ عَلَينا صَبراً وَ تَوَفَّنا مُسلِمِين». (شعراء، 125ـ126)
همچنين در سورة مباركة طه‌، كلام سحره در برابر تهديد فرعون نقل مي‌شود كه سرشار از معارف و اعتقادات توحيدي است‌: «قالُوا لَن نُؤثِرَكَ عَلي ما جاءَنا مِنَ البَيّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا فاقِض ما أَنتَ قاضٍ إِنَّما تَقضِي هذِهِ الحَياةَ الدُّنيا * إِنّا آمَنّا بِرَبِّنا لِيَغفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكرَهتَنا عَلَيهِ منَ السِّحرِ وَ اللّهُ خَيرٌ وَ أَبقَي * ‌إِنَّهُ مَن يَأتِ رَبَّهُ مُجرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لايَمُوتُ وَ لايَحيَي * وَ مَن يَأتِهِ مُؤمِناً قَد عَمِلَ الصّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ العُلَي * جَنّاتُ عَدنٍ تَجرِي مِن تَحتِها الأَنهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذَلِكَ جَزاءُ مَن تَزَكَّي». (طه، 72ـ76)
حضرت سيّد الشهداء7 در بخش ديگري از دعا نعمت خداوندي را در حق حضرت يونس7 يادآوري مي‌كند. سرگذشت يونس بارها در قرآن كريم آمده و بر اهمّيّت آن تأكيد شده است‌. ترك مأموريت او، عذابي عجيب و استثنايي را براي وي رقم مي‌زند و او را اسير زنداني انفرادي مي‌سازد، كه در آن سر انگشتي توان تحرك و جابجايي ندارد: «وَ إِنَّ يُونُسَ لَمِنَ المُرسَلِينَ * إذ أَبَقَ إِلَي الفُلكِ المَشحُونِ * فساهَمَ فَكانَ مِنَ المُدحَضِينَ * ‌فَالتَقَمَهُ الحُوتُ وَ هُوَ مُلِيمٌ * فَلَو لا أَنَّه كانَ مِنَ المُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطنِهِ إِلَي يَومِ يُبعَثُونَ * ‌فَنَبَذناهُ بِالعَراءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ * وَ أَنبَتنا عَلَيهِ شَجَرَةً مِن يَقطِين». (صافّات، 139ـ146)
قرآن كريم تصريح مي‌كند كه اگر يونس «مسبّح‌» نبود و با نداي «إِنِّي كُنتُ مِنَ الظّالِمِين» (انبياء، 87) تقصير را متوجه خود نمي‌ساخت، بدون هيچ اشكالي در همان زندان انفرادي و منحصر به فرد، باقي مي‌ماند. يونس‌، از ذرّية ابراهيم7 محسوب مي‌شود و جزء سلسلة پيامبراني است كه به پاداش عمل ابراهيم در ذرّية او قرار داده شده‌اند و خداوند رسول ‌اكرم9 را امر به اقتدا به «هدايت‌» ايشان مي‌كند: «وَ وَهَبنا لَهُ إِسحاقَ وَ يَعقُوبَ كُلّاً هَدَينا وَ نُوحاً هَدَينا مِن قَبلُ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيمان وَ أَيُّوبَ ... * وَ إِسماعِيلَ وَ اليَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ كُلّاً فَضَّلنا عَلَي العالَمِينَ ‌... * أُولئِكَ الَّذِينَ هَدَي اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقتَدِه ‌...». (نعام، 84ـ90)
با اين حال خداوند، صريحاً پيامبر خود را از اينكه همچون يونس باشد، نهي و از او نيز به «صاحب حوت‌» تعبير فرموده است‌: «فَاصبِر لِحُكمِ رَبِّكَ وَ لاتَكُن كَصاحِبِ الحُوتِ وَ هُوَ مَكظُومٌ * لَولا أَن تَدارَكَهُ نِعمَهٌ مِن رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَ هُوَ مَذمُومٌ * فَاجتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّالِحِين». (قلم، 48ـ50) عمل يونس چنين ابعادي دارد و نجات او هم منّت و عنايت بزرگ الهي است‌. حضرت سيّد الشهداء7 خداي بزرگ را به همين موارد و چه بسا موارد بسياري ديگر كه نهفته در اين آيات است مي‌خواند. حال، حامل قرآن‌، با قرائت جملاتي كوتاه از دعاي عرفه‌، آنچه را وراي اين عبارات و قسمت‌هاست در مي‌يابد و انديشة او متفطّن به تصاويري مي‌گردد كه در جاي جاي قرآن‌، دربارة اين موارد مطرح شده است‌.

افزايش بهرة عقلي و نيروي انديشه
زبان‌ داراي ارتباطي مستقيم با نيروي انديشه و هوش‌ و مؤثر در باروري و شكوفايي آن است‌. بيان الهي قرآن نيز كه خطاب به انسان‌ها و به زبان آن‌هاست‌، نه تنها از اين قاعده مستثنا نيست‌، بلكه به دليل ويژگي‌هاي خود، بيشترين تأثير را در اين زمينه داراست‌. رسول گرامي اسلام‌9 در اين باره فرموند: «مَن جَمَع القرآنَ مَتَّعهُ اللّهُ بعَقلِهِ حتي يموتَ».  (كليني، 1363، ج 2، ص 613) اين حديث نيز از احاديث بسيار شاخص و درخشان در زمينة آثار حفظ قرآن كريم است‌. حفظ قرآن‌، در ظاهر حفظ 6236 آيه و در حقيقت حفظ و همراه داشتن الفاظي است كه علم و حكمت بي‌انتهاي الهي وراي آن قرار گرفته است.
مثالي كوچك در اين زمينه، مثال قوم و ملتي است كه در خود، شاعران و سخن‌وراني حكيم پرورانده است و اين سخنان‌، نسل‌ها را برخوردار مي‌سازد و تغذية فرهنگي مي‌كند و باعث شكوفايي نيروي انديشة آنان ـ نه تنها بهره‌گيري آموزشي صِرف ـ مي‌گردد، امّا قومي كه از وجود چنين نعمتي محروم مانده است، قطعاً از آن شكوفايي و بالندگي فكري قوم نخست برخوردار نخواهد بود. زماني كه مصرع‌ها و ابياتي همانند «مزن بر سر ناتوان دست زور»، «توانا بود هر كه دانا بود»، «هر كسي كو دور ماند از اصل خويش باز جويد روزگار وصل خويش»؛ قرن‌ها و گاه هزاره‌اي را از سر مي‌گذرانند و بدون اينكه زنگار كهنگي بگيرند، خرد فردي و جمعي اقوام و ملل را از حكمت خود شاداب و سيراب مي‌نمايند، حالِ كلام الله مجيد در اين باب چگونه خواهد بود؟  چنين است كه هرچه بشر در زمينه‌هايي رشد و پيشرفت مي‌يابد، درخشش قرآن را بهتر مي‌تواند ببيند و خود را بيش از پيش نيازمند قرآن مي‌يابد، اگر بيابد.

آميختگي قرآن با جسم انسان
عنوان پاياني را در باب آثار حمل قرآن‌، با اين كلام امام صادق‌7 آغاز مي‌كنيم كه فرمود: «مَن قَرأَ القرآنَ و هو شابٌّ مؤمنٌ إختلطَ القرآنُ بِلَحمِهِ و دَمه».  (مجلسي، ج 92، ص 187)
سخن فوق‌، ريشة انس مطلوب با قرآن را در سه عنصر قرائت‌، جواني و ايمان دانسته است‌. آميخته شدن قرآن با گوشت و خون‌، تعبيري گويا از حالتي است كه قاري و حامل قرآن پس از رسيدن به آن‌، جدايي از قرآن را نمی‌‌تواند تحمل کند. همانگونه كه جدا كردن قطعه‌اي گوشت از كالبد وي امكان‌پذير نخواهد بود، مگر اينكه درد فراق‌، جان وي را بسوزاند. با در نظر داشتن آنچه در بخش‌هاي پيشين در باب ارتباط حس شنوايي با قلب و بدن و نيز تأثيرات آوايي قرآن كريم بر جسم و روح و نيز ارتباط قرآن كريم، با راه‌هاي دروني شناخته و ناشناختة آدمي گفته شد، لمس عنوان حاضر بسيار آسان‌تر خواهد بود.
امروزه‌، متخصصّان از قطعه‌هاي كوزه‌اي شكسته‌، با به كارگيري دستگاه‌هاي خاص، نغمه‌هايي را بازسازي مي‌كنند كه كوزه‌گر، قرن‌ها پيش هنگام ساخت آن زمزمه مي‌كرده است‌، اگر ساعتي‌، نغمة كوزه‌گري‌، بر كوزه‌اش اثر گذارد و آن نغمه را ماندگار سازد، عجب نبايد داشت كه كلام خدا و نداي حق‌، پوست و گوشت جواني زنده به نور ايمان را، به زير اثر خود گيرد و اين موسيقي آسماني‌، پس از سال‌ها، راهي براي خود در جسم او، گذشته از جان او، بگشايد و در آن آمد و شد كند، به گونه‌اي كه خالي ماندن آن راه‌، خالي ماندن و نبود بخشي از جسم‌، و وجود خلأي در روح را به احساس وي برساند.
در سال گذشته، مطلبي با عنوان شهادت آب منتشر شد، مبني بر اثرپذيري مولكول‌هاي آب از حالات و شرايط مثبت يا منفي محيط پيرامون خود. اين موضوع را يك محقق ژاپني پس از آزمايش‌هاي گوناگون اعلام نمود و از سوي مؤسسات علمي فيزيكي و زيست‌شناسي مورد تأييد قرار گرفت. در ايران نيز، انجام تحقيقي مشابه و با تأثراتي از تحقيقات آن محقّق پيشين، حائز رتبة نخست در جشنوارة خوارزمي گرديد. در اين تحقيق، اعلام و اثبات شد كه دانه‌بندي آب و بلكه مواد مختلف ديگر، وقتي در حالت مايع در معرض صداي دلنشين، موسيقي آرام و نوشته‌اي با مفاهيم خوب قرار دارد، حالت منظم به خود مي‌گيرد و زماني كه در مقابل صداي ناهنجار، موسيقي تند يا نوشتة با مفاهيم بد حالت نامنظم به خود مي‌گيرد و زماني كه در معرض آهنگ مذهبي (صوت قرآن) و نوشته‌هاي مذهبي قرار مي‌گيرد، منظم‌‌ترين و زيبا‌ترين حالات را به دست مي‌آورد.  چنانكه اشاره شد، قرآن از «سلوك‌» خود در قلوب مجرمان خبر داده و از عدم تأثّر و ايمان آنان شكوه كرده است: «كَذَلِكَ نَسلُكُهُ فِي قُلُوبِ المُجرِمِينَ. لا يؤمِنُونَ بِهِ وَ قَد خَلَت سُنَّةٌ الأوَّلِين»؛ (حجر، آيات 12ـ13) «كَذَلِكَ سَلَكناهُ فِي قُلُوبِ المُجرِمِينَ. لايؤمِنُونَ بِهِ حَتّي يرَوا العَذابَ الألِيم»؛ (شعراء، 200ـ201) همانگونه كه متقابلاً‌، از «سلوك» و نفوذ خويش در قلوب و جلود مؤمنان سخن گفته و آن را به شيوا‌ترين بيان ترسيم كرده است‌: «اللّهُ نَزَّلَ أَحسَنَ الحَدِيثِ كِتَاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ‏َّ تَلِينُ جُلُودُهُم وَ قُلُوبُهُم إِلىَ‏ ذِكرِ اللّهِ ذلِكَ هُدَى اللّهِ يَهدِى بِهِ مَن يَشَاءُ وَ مَن يُضلِلِ اللّهُ فَمَا لَهُ مِن هاد». (زمر، 23)
قلب و پوست و گوشت جواني برخوردار از صفاي ايمان، هرگز كمتر از نواري شكل يافته از ماده‌هاي شيميايي نظير هيدروكربن‌ها و دي اكسيد كرُم در ضبط و نگهداري آثار صوتي نيست. نوار كاست، صوت مرده را نگه مي‌دارد و اين يكي صوت زنده و زاينده و فزاينده را. اين قرآن، با نفوذ به درون قلب، تاريكي‌ها را از دل مي‌زدايد، تاريكي‌هايي كه گاه خودِ انسان نيز از وجود آن‌ها غافل است. حضرت امير7 فرمود: «القرآن أفضلُ الذكرِ، به تُشرحُ الصدورُ و تَستنيرُ السرائر». (آمدي، 1414، 1/202، حديث 429)
اين قرآن است كه بهترين ذكر است، بهترين ياد و سخن است. سينه با آن گشوده و گشاده مي‌شود و نهان آدمي بدان طلب نور مي‌كند. در اينجا، سخن تنها از روشن شدن نيست، سخن از «استناره سرائر» است، سخن از بر آمدن در طلب نور و گرفتن نور به خود است. خداوند در قرآن، گاه، آگاهي خود را از آنچه در دل‌هاي انسان‌ها مي‌گذرد، در قالب تهديد ذكر مي‌كند.  تاريكي و روشني سرائر، امري نيست كه به آساني و طبق ارادة انسان، در اندك زماني و به هر طريقي صورت پذيرد. روح و سرائر را تطهير و تزكيه كننده‌اي از جنس خود آن‌ها بايد. اين ذكرِ ميسر و نافذ الهي است كه در اعماق زوايا و خفاياي روح نفوذ مي‌كند و آنرا مي‌پايد. در مثالي هر چند خرد و ناقص، مي‌توان اين امر را به يك برنامة «ويروس ياب» تشبيه كرد كه عملش كاويدن درون رايانه و كنترل فايل‌ها و اصلاح يا حذف فايل‌هاي آسيب ديده و آلوده است.
در اينجا با نگاه به بحث تكلّم به زبان قرآن و نيز به نقل از كتاب «زبان قرآن»، همچنان مي‌گوييم كه نطق و انديشه و بينش انسان در مراحل انس با قرآن مي‏تواند قرآني گردد، عبارت «مَن كانَ القرآنُ حديثَه» در روايت‌هاي متعددي به چشم مي‏خورد (نوری، 1355، ج 3، ص 358، ح 3775/7؛ طوسي، 1365، ج 3، كتاب الصلاه، ص 281، ح 27707؛ حرّ عاملي، 1403، ج 3، كتاب الصلاه، ص 481، ح 2) و ناظر به «بيان قرآن» است. چنين مقامي، البته با انس دائم و تلاوت مستمر آيات الهي نصيب انسان مي‏شود. در روايتي از رسول اكرم9 به جاي كلمة «حديث» از كلمة «دربه» استفاده شده است: «مَن كانَ القرآنُ دَربتَه». (نوري، 1355، ج 3، ص 357، ح 377/2) دربه، به معني عادت (انيس و ديگران، ص 277) مي‌باشد و عادات در اثر تكرار و تمرين و «تدريب» حاصل مي‏شوند. براي اينكه قرآن، حديث انسان باشد، شرط لازم، تكرار و تمرين و مداومت در تلاوت و استماع آيات الهي و تدبّر در آن‌هاست. همانگونه كه شيوة رسول گرامي اسلام9 و ائمه اطهار علیهم السلام چنين بود و همانگونه كه پندار و رفتار و كردار اين بزرگان، قرآن مجسم بود. در روايتي دربارة حضرت امام رضا7 مي‌بينيم كه قرآن، به سبب همين استواري و تمرين در تلاوت قرآن و تدبّر در آن، حديث ايشان گشته بود، به ‌گونه‌اي كه پاسخ همة سؤالات را از قرآن مي‏فرمود: «عَن ابراهيم بن العباس... قال: ما رأيتُ الرضا7 سُئِلَ عن شي‏ءٍ قطِّ إلّا علِمه و لا رأيتُ أعلمَ منهُ بما كانَ في الزّمان الأوّل إلي وقتِه و عصرِه و كان المأمونُ يمتحنهُ بالسؤالِ من كلّ شي‏ءٍ فيُجيبُ فيه و كانَ كلامُه كلّه و جوابه و تمثّلُهُ إِنتزاعاتٍ من القرآنِ و كان يختمُهُ في كلّ ثلاثٍ و يقولُ: لو أردتُ أن أختمهُ في أقربَ من ثلاثٍ لختمتُ و لكنّي ما مررت بآية قطّ إلاّ فكّرت فيها و في أيّ شي‏ءٍ أنزلت و في أيّ وقتٍ فَلِذلك صرتُ أختم في كلِّ ثلاثة، الحديث». (حرّ عاملي، 1403، ج 4، كتاب‌الصلاه، قرائه‌القرآن، باب 27، ص 863، ح6) قرآن كريم، خود نيز به اين واقعيت اشاره دارد، آنجا كه مي‏فرمايد: «وَ لايَأتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلّا جِئناكَ بِالحَقِّ‏ِ وَ أَحسَنَ تَفسِيراً» (فرقان، 33) و نيز: «وَ لَقَد صَرَّفنا لِلنّاسِ فِي‏ هذا القُرآنِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبى‏ أَكثَرُ النّاسِ إِلّا كُفُوراً». (اسراء، 89)
امام7 در پاسخ به همة سؤالات (عن كل شي‏ء)، متوسّل به قرآن مي‏شد. كتابي كه همة امثال (من كل شي‏ء) در آن تعريف شده است. از اين رو كلام‌ها و جواب‌ها و تمثيلات آن حضرت، از قرآن انتزاع شده بود. «و كان كلامُه كلُّه و جوابُه و تمثّلُه، انتزاعاتٍ من القرآنِ».
شايد مراد از «انطلاق لسان» كه در زبان ادعيه، از سوي ائمه علیهم السلام مسألت شده است، همين باشد: «... و اطلق بالقرآن لساني ...»؛ (نوري، 1355، ج 4، قرائة القرآن، باب 45، ص 378، ح 4982/11) يعني خدايا، چنان كن كه قرآن بر زبان من حاكم باشد، زبانم را به قرآن (يا به وسيلة قرآن) بگشا و قرآن را كلام و حديث من قرار ده، خدايا فكر و ذكرم را و زبان و بيانم را قرآني كن. اين امر در عين حالي كه داراي بعدي معجزه‌آميز است، داري يك بعد بسيار عادي و طبيعي در زندگي ملموس ما نيز مي‌باشد. همانگونه كه هر كس بر اثر محبت و الفت با چيزي، زبان و بيان او را پيدا مي‌كند، خواه اين چيز، شعر باشد، خواه موسيقي، خواه معماري، خواه يك فيلم تلويزيوني و نحوة سخن گفتن يك بازيگر سينمايي و....
زباني كه قرآني شود، يك زبان نستوه است، هيچ‌گاه خسته و درمانده نمي‏شود، چرا كه قرآن، خود چنين است: «و كتابُ اللّه بينَ أظهركم، ناطقٌ لايعيي لسانُه، و بيتٌ لاتُهَدَّم أركانُه و عزّ لاتُهزَم أعوانُه». (نهج‌البلاغه، خطبة 133) بينش و بصيرت انسان حامل قرآن و تفكّر و تكلّم او، همه قرآني مي‌شود: «كتاب اللّه تبصرون به و به تنطقون». (نكـ: لساني فشاركي، 1377، ص 38)
بصيرت و تفكر، مقدم بر نطق و تكلّم است، اگر فرهنگ قرآن حاكم بر انسان باشد، زبان او، با قرآن گويا خواهد شد. از سوي دیگر، انس با قرآن و زبان آن، فرهنگ قرآني و تفكّر قرآني را نيز، به دنبال خواهد آورد. بنابراين كسي مي‏تواند حتي از عهدة امري مهم همانند تشخيص احاديث صحيح از غير آن برآيد، كه مجهز به زبان و بيان قرآن باشد، چنين كسي به محض برخورد با يك حديث، درخواهد يافت، كه آيا فرهنگ و روح قرآن، آنرا مي‏پذيرد يا نه.
ممكن است گفته شود، لازم نيست يك محدّث يا فقيه كاملاً مسلط به زبان و بيان قرآن باشد، بلكه او مي‏تواند براي سنجش صحّت و سقم روايات بر طبق قواعد حديثي و اصولي عمل كند و به فهرست آيات مربوطه در يك موضوع مشخص مراجعه كرده و به تطبيق و مقابله و مقايسه بپردازد و از اين طريق روايات مخالف يا موافق با قرآن را تشخيص دهد. چنين كاري نيز ممكن است و توجه به امر روايت و سلسله روات و محدثان عظام و نيز حق بسيار عظيم اين سلسله بر آحاد امّت اسلامي لازم است، اما بايد توجه داشت كه در بحث از زبان و بيان قرآن، صحبت بر سر مراجعه و مقابله و تطبيق نيست، فرق است بين كسي كه به قرآن مراجعه مي‏كند و كسي كه خود قرآني شده و با روح و فرهنگ قرآن آشنا و مأنوس است و قرآن از طريق ممارست مستمر و تماس با گوش و قلب او از وجدان آگاه زباني (consience langagière، داخل ناخودآگاه (inonsience) او گرديده، چنين كسي رنگ و بوي خاص قرآن را مي‏شناسد و سخنان قرآني را از غير آن تشخيص مي‏دهد.
به علاوه، آموزش صحيح زبان قرآن و رعايت آداب و شرايط قرائت و تلاوت آن، آنچنان ‌كه در سيرة معصومين تبيين شده است، موجبات «تدبّر» در قرآن را فراهم خواهد كرد و زماني كه تدبّر حاصل شد، زمينه‏هاي تحقّق عمل به قرآن ـ آنچنان‌ كه در برداشت دوم تصويرشده است ـ فراهم خواهد شد:
آموزش صحيح  تدبّر  عمل به قرآن
در اين برداشت از «عمل به قرآن»، بنا بر آن نيست كه ابتدا آيه‏اي را بخوانيم و سپس در صدد برآييم تا بدان عمل كنيم و همين‌گونه آيات ديگر را يكي پس از ديگري بخوانيم و احياناً براي فهم آن‌ها به تراجم و تفاسير رجوع كرده و سپس آياتي را كه عملي به نظر مي‏آيند انتخاب كرده و در عمل پياده كنيم. بلكه بنا بر اين است كه قرآن با گوشت و پوست و خون انسان ممزوج و مخلوط شود، و انسان يك انسانِ قرآني شود. بديهي است كه اين انسان، همة اعمال و گفتار و رفتار او قرآني خواهد بود. خوردن و خوابيدن و حرف زدن و خنديدن او همه قرآني خواهد بود. در اين برداشت، عمل به قرآن، يك پديدة قراردادي نيست كه انسان آيه را بخواند و سپس تلاش نمايد تا به آن عمل كند. بلكه در اين تصور، انسان اصولاً نمي‏تواند به قرآن عمل نكند! انساني كه با آموزش صحيح قرآن، قرآني شده است، نمي‏تواند رفتار و كردار قرآني نداشته باشد. مسألة اختلاط قرآن با گوشت و خون انسان، صرفاً يك شعار نيست، حقيقت دارد. بسيارند جوانان و پيرمردان و پيرزناني كه اهل ترجمه و تفسير و ... نيستند و عربي هم نمي‏دانند، اما در اثر انس شديد با قرآن، همة رفتار و گفتار آنان قرآني شده است و آيات قرآن از درون، هدايت‌هاي خود را ناخوداگاه در همة اعمال و گفتار آنان متجلّي ساخته است. و بسيارند كساني كه يك عمر در ترجمه و تفسير و قرائت‌هاي هنرمندانة قرآن به سر برده‏اند و قرآن، ذره‏اي در كردار آنان تجلّي نكرده است.

حالات دو نمونه از حاملان‌ قرآن‌ كريم‌
پيامبر اسلام‌9 به عنوان اولین معلم‌ قرآن‌، شريف‌‌ترين‌ افراد امت‌ خويش‌ را حَمَلة القرآن و اصحاب‌ الليل خواندند و نيز ايشان‌ را عرفاء الجنه معرفي‌ فرموده‌ و كساني‌ دانستند كه‌ رحمت‌ خداوند‌ وجود شان‌ را در بر گرفته‌ است. (کليني، 1363، ج 2، ص 606؛ صدوق، ص 141، مجلسي، ج 92، ص 177)
آنچه‌ تاكنون‌ گذشت‌ در مقام‌ اشاره‌ به‌ راهي‌ بود كه‌ جامعه‌ اسلامي‌ براي‌ فراگيري‌ قرآن‌ كريم كم‌ و بيش‌ پيموده‌ است‌. ذكر نكات‌ منفي‌ در نحوه‌ فراگيري‌ و حفظ‌ قرآن‌، جهت ‌‌اشاره به‌ بخشي‌ از موانعي‌ بود كه‌ قاطع‌ طريق «حمل‌ قرآن‌»‌ بوده است و آنچه‌ ‌اكنون‌ بیان می‌شود ذكر چند نمونة محدود از سيره‌ و عمل‌ حاملان‌ قرآن‌ و اشاره‌ به‌ محدودة غايتي‌ است‌ كه‌ بايد از فراگيري‌ قرآن‌ كريم‌ جست‌ و جو کرد.
مرحوم‌ آيت‌ الله‌ حاج‌ ميرزا عبدالعلي‌ تهراني‌ ـ كه‌ خود از بزرگان‌ علم‌ و اخلاق‌ بود ـ نقل‌ مي‌كند كه مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌ عبدالنقي‌ نوري‌ كه‌ از بزرگان‌ و از شاگردان‌ ميرزاي‌ شيرازي‌ بزرگ‌ بود، بسياري از اوقات در خواب‌ شروع‌ به‌ خواندن‌ قرآن‌ مي‌كرد و اشخاصي‌ كه‌ نزديك‌ ايشان‌ بودند، مي‌ديدند كه‌ گاهي‌‌ در خواندن‌ دچار ترديد مي‌شد و نمي‌توانست‌ ادامه‌ دهد، او در اين‌ هنگام‌ از خواب‌ بيدار مي‌شد، به‌ سراغ قرآن‌ مي‌رفت‌، آنرا مي‌گشود و از آنجايي‌ كه‌ در آن مانده‌ بود، از روي‌ قرآن‌ مي‌خواند. (مؤسسه معارف اسلامي امام رضا7، 1377، ش 4، فروردين و ارديبهشت 1377، گفت وگو با آيت الله محسن خرّازي) «الَّذِينَ يذکُرُونَ اللهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلَي جُنُوبِهِم». (آل عمران، 191)
انس حقيقي با قرآن، خواب و بيداري انسان را تحت تأثير خود خواهد گرفت و اين «اُنس» به جسم و جان انسان رنگ خواهد بخشيد. «صِبغَةَ اللهِ وَ مَن أَحسَنُ مِنَ اللهِ صِبغَة». (بقره، 138)
حالتي‌ كه‌ در اينجا ذكر آن‌ رفت‌، ياد آور حديثي‌ نوراني‌ است‌ كه‌ اميرالمؤمنين‌7 فرمود: «ليكن‌ كلُّ كلامُكم‌ ذكرُ الله‌ و قراءةُ القرآن‌ فانّّ رسولَ‌ الله‌ سُئلَ‌ أيُ الأعمال‌ أفضلُ‌ عندالله‌ قال‌َ قراءةُ القرآن‌ و أنتَ تموتُ و لسـانــُـك‌ رَطب‌ مِن‌ ذكرِ الله‌ تعالي».  (موحّد ابطحي اصفهاني، 1411، ج 1، ص 41) ختام اين بخش را اين سخن امام سجاد7 قرار مي‌دهيم که: «لو ماتَ من بينَ المَشرقِ و المَغربِ لما استوحشتُ بعدَ أن يکونَ القرآنُ مَعي».  (کليني، 1363، ج 2، کتاب فضل القرآن، ص 602)
در اين روايت بايد به اين نكته توجه داشت كه هر قرآن‌آموزي مصداق أغني النَّاس نيست، بلكه اين مقام عالي فقط شامل كساني است كه حامل قرآن باشند و حمل تنها در صورتي تحقّق مي‏يابد كه قرآن وارد قلب انسان شود. بسيارند كساني كه قرآن را آموخته‏اند و حتي حافظ آن نيز هستند، اما هيچ غنايي در خود احساس نمي‏كنند. زيرا قرآني كه آنان آموخته‏اند، قرآن مبارك نيست، چندان بركتي ندارد؛ قرآن زماني براي انسان مبارك مي‏شود كه چشمه‏هاي پربركت تدبّر از آن بجوشد و اين نيز، ميسّر نمي‏شود مگر اينكه قرآن در قلب انسان جاي گيرد. مسأله غِني و بي‌نيازي به وسيلة قرآن، يك شعار قراردادي و اعتباري نيست، يقيناً هر كس كه قلبش جايگاه قرآن باشد، در همين دنيا بي‏نياز‌ترين انسان‌ها خواهد بود و در هر لحظه و كمتر از لحظه، بركت‏هاي علمي و عملي و كاربردي قرآن را مشاهده خواهد كرد. قلبش محل جوشش چشمه‏هاي گوناگون حكمت و معرفت حقيقي (نه اطلاعاتي) خواهد بود، قطره‏هاي باران شفابخش و هدايتگر قرآن در همة ابعاد زندگي، آن به آن، در دل او ريزش و بارش خواهد داشت: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَةٌ لِلمُؤمِنِين». (اسراء، 82)
چنان قلبي هر لحظه، در خواب و بيداري، شاهد تنزيلات قرآني خواهد بود، شايد نزول قرآن «من عندالله» ـ به ظاهر ـ خاتمه يافته باشد، اما نزول «مِنَ القرآن» تا قيام قيامت ادامه خواهد يافت و تنها كساني شاهد آن خواهند بود كه دل‌هايشان جايگاه قرآن باشد. اما كسي كه قرآن را با روش‌هاي ناصحيح آموزش، با فشار و تكلّف، در ذهن و مغز خود جاي داده باشد، همواره دغدغة فراموشي آنرا خواهد داشت، قرآني كه رسالتش از بين بردن همة دغدغه‏ها است، خود يك دغدغه بزرگ خواهد شد، اين قرآن، به عنوان علمي در كنار ساير علوم قرار خواهد گرفت. در «أرذل العمر»، نسيان به سراغ اين انسان خواهد آمد و براي قيامت چيزي از قرآن باقي نخواهد ماند و قلب و روح آن انسان خالي از قرآن در محضر پروردگار حاضر خواهد شد، چرا كه آموخته‏هاي قرآني‌اش، وارد قلب او نشده و با آن نياميخته است. ما بيش از آنكه در دنيا به قرآن نيازمند باشيم، در آخرت محتاج آن هستيم و زماني قرآن ما را در آخرت همراهي خواهد كرد كه در دلمان جاي داشته باشد و قلبمان «وِعاء» آن باشد. حتي در برخي روايات به اين موضوع تصريح شده كه قرآن به گروهي از انسان‌هاي مؤمن كه به دليلي در دنيا دچار محروميتي در فراگيري قرآن بوده‌اند، پس از مرگشان در قبر تعليم خواهد شد تا روز قيامت از قبر خود با جوفي سرشار از نور و حكمت قرآني برخيزند: «طوبي لِمن يبعثُ يوم القيامة و جوفه محشوّ بالقرآن». (سيوطي، 1401، ج 2، ص 138، ح 5311؛ هندي، 1413، ج 1، ح 2298) قلبي كه در قيامت معذب نباشد در دنيا نيز يقيناً معذب نخواهد بود و اين پرتوي از غناي قرآني است. هر كس بوسيلة قرآن خود را بي‌نياز‌ترين مردم نداند و اين بي‌نيازي را در ابعاد مختلف زندگي عقيدتي، سياسي، فرهنگي، اجتماعي، خانوادگي و... تجربه نكند، يقين كند كه قرآن وارد قلب او نشده است!
قرآن در روزي به كار مي‌آيد و در نشئه‌اي كه وجه رايج و مقبول آن، تنها نور است: مؤمنان، نور دارند و منافقان ندارند و به راه طعن و استهزاء به آن‌ها گفته مي‌شود كه باز گرديد و نوري طلب كنيد. (حديد، 12ـ17) منشأ اخذ اين نور، كلام‌الله مجيد و به گوش هوش نوشيدن و به جان خريدن آن است: «قَد جَاءَكُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَ كِتَابٌ مُبِينٌ * يهدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ يخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذنِهِ وَيهدِيهِم إِلَى صِراطٍ مُستَقِيم». (مائده، 15ـ16)
امام صادق7 در يك روايت طولاني كه در آن آداب قرائت را ذكر مي‏كنند، مي‏فرمايد: هرگاه قلب انسان براي قرائت قرآن، از همه چيز پيراسته شود و بركت‌ها و فايده‏هاي قرآن را در همة لحظات مشاهده كند و عارضه‏ها و موانعي كه او را از اين بركات محروم كند، براي او پيش نيايد، دل و روحش با خداوند عزّوجلّ مأنوس مي‏شود و خود را مخاطب حق‌تعالي مي‏يابد و حلاوت اين مخاطبة الهي بر ذائقه‏اش مي‏نشيند. هرگاه از اين چشمه، جرعه‏اي بنوشد، هيچ حالي را به اين حال و هيچ زماني را به اين لحظه ترجيح نمي‏دهد و آنرا بهتر و شيرين‏تر از هر طاعت و عبادتي مي‏يابد. چرا كه او در اين هنگام بلا واسطه با پروردگار خود مشغول مناجات است.

نتیجه
تلاوت و قرائت قرآن كريم، اولين مأموريت آخرين پيامبر است، پيامبري كه قدوه و اسوه علي‌الاطلاق است و اقتدا و تأسي به او در همه امور واجب است. در شيوه تعليم رسول اكرم، تلاوت قرآن در اصل به صورت سمعي است تا به قلب و روح انسان برسد و در قلب و سينه او جايگزين گردد و «ذكر» او شود. در چنين حالتي انس عميق با قرآن پديد مي‌آيد و اين انس با قرآن، سر فصلي جديد را در زندگي انسان رقم مي‌زند. ذاكر و حامل قرآن، بهره‌هايي از اين كتاب مي‌برد كه بخشي از آن‌ها عبارت است از: دانستن زبان قرآن، برخورداري از توانايي مجموع‌ نگري به قرآن، برداشت‌هاي انتزاعي و جامع از سوره‌ها، سياق‌ها و واژگان قرآني، يافتن رويكرد صحيح به «ثقل اصغر» پس از حمل «ثقل اكبر» در سينه، افزايش بهره‌ عقلي و نيروي انديشه و در نهايت آميختگي قرآن با جسم و جان انسان يا همان سلوك قرآن.

یادداشت‌ها
 . «بهترين شما كسي است كه قرآن را بخواند و آن را بر ديگران اقراءكند».
 . با توجه به اين که مضمون دقيق تک تک اين روايات، مورد استناد ما نيستند، از ترجمة آن‌ها ذكر نشده است.
 . نمونه‌ها را نك. سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، ج 1، ص 54؛ زرقاني، مناهل العرفان، ج 1، ص 200؛ هندي، كنزالعمّال‌ في‌ سنن‌ الاقوال‌ و الافعال‌، خ 4070.
 . در اين باره نكـ. دَروزه، تاريخ قرآن، ترجمه محمد علي لساني فشارکي، ص 42ـ66.
 . نمونه‌هاي متعدد ديگر را نك. همان، ج 2، ص 233، 255، 288
 . همانگونه که حضرت به اصحاب امر فرمودند: «إقرءوا کما عُلّمتم»؛ مسلم، الجامع الصحيح، ج 1، ص 565.
 . در روايت ديگري به جاي «لاتَلَقّاها»، «فَتَلَقَيناها» آمده است؛ نكـ: بخاري، همان، ج 18، ص 176. «هنگامي که با پيامبر9 در شکاف کوهي در مِني بود، سورة «مرسلات» بر وي نازل شد. آن حضرت سوره را مي‌خواندند و من نيز آن را از دهان ايشان که به آن تلاوت تر و تازه بود، بر مي‌گرفتم».
  . كليني، كافي، ج 2، ص 614.
  . «قرآن‌ را بخوان‌ و در مصحف‌ بنگر، آيا نمي‌داني‌ كه‌ نگريستن‌ در مصحف‌ عبادت‌ است»‌.
 . تصريحات و مؤيدات مربوط به اين موضوع فراوانند و از باب مثال مي‌توان به منابع ذيل مراجعه كرد: بري، پرورش صدا و بيان، ص 121؛ نيز نكـ: آذري نجف‌آبادي، يادگيري زبان و رشد واژگان كودك، ص 180؛ بلايف، روان‏شناسي آموزش زبان خارجي، ص 40؛ دو گرو و ديگران، روش‌هاي آموزش زبان و مسائل زبان‌شناسي، ص 188؛ يول، نگاهي به زبان، ص 15؛ رشد آموزش زبان (نشريه): هميت كاربرد زبان خارجي در يادگيري آن، ص 13؛ تقوي، روان‌شناسي ناشنوايي، ص 33.
 . نگارنده اين نكته را نيز ناگفته نمي‌گذارد كه تبيين «روش آموزش زبان قرآن» با تكيه بر يافته‌هاي جديد آموزشي، روان شناختي و زبان شناختي، موضوع كتابي مستقل است.
 . در اين باره نكـ: ويگوتسكي، انديشه و زبان، ص 32ـ44، 72ـ109؛ چامسكي، زبان و انديشه، ص 31ـ52.
 . البته تفاوت مختصري بر ميزان امواج دريافتي از سوي هر يك از دو گوش وجود دارد و اين تفاوت جهت محاسبه و مقايسة مغز و تشخيص جهت و مكانِ منبع صوت است.
 . روشن است كه اثبات چنين چيزي از طريق تجربي دست‌كم در حال حاضر امكان‌پذير نيست.
 . در يك‌ آيه از سورة مباركة هود، اين‌ نسبت‌ برعكس‌ آمده‌ است‌: «مَثَلُ‌ الفَرِيقَين‌ِ كَالأَعمي‌ وَ الأَصَمِّ وَ البَصِيرِ وَ السَّمِيعِ‌ هَل‌ يستَوِيانِ‌ مَثَلاً أَفَلا تَذَكَّرُون‌« (سورة هود، 24)؛ به‌ نظر مي‌رسد اين‌ حالت‌ براي‌ رعايت‌ نظم‌ آهنگ‌ آيه‌ باشد، به ‌طوري‌كه‌ اگر گفته‌ مي‌شد: «مثل‌ الفريقين‌ كالاصمّ و الاعمي‌ و السميع‌ و البصير» وزن‌ آيه‌ به‌ نوعي‌ دچار اختلال‌ مي‌گرديد و پايان اين عبارت، آهنگ پايان آيات ديگر را در همين سوره نمي‌يافت.
 . فرمانرواي‌ بدن‌ انسان‌، قلب‌ است‌ و حرز و حصار آن‌ گوش‌ها مي‌باشد. اين‌ دو بر پادشاه‌ چيزي‌ را وارد نمي‌كنند كه‌ با آن‌ موافق‌ نباشد، زيرا آن‌ دو پيش‌ از اشاره‌ پادشاه‌ نمي‌توانند چيزي‌ را وارد سازند و اگر پادشاه‌ به‌ آن‌ دو اشاره‌ كند، پادشاه‌ خود، سراپا گوش‌ خواهد شد تا پاسخگوي‌ آن‌چه مي‌خواهد باشد و زبان‌ با وسايلي فراوان از آن‌ تعبير مي‌كند.
 . تدبّر در قرآن كريم نشان مي‌دهد كه تعبير قرآنيِ صحيح‌تر و دقيق‌تر از «حافظه‌»، عبارت‌ از «ذاكره‌» مي‌باشد.
 . قابل توجه اين‌كه اين آيه، پس از آية «وَ إِذا قُرِيءَ القُرآنُ فَاستَمِعُوا لَهُ وَأَنصِتُوا لَعَلَّكُم تُرحَمُون» واقع شده، كه ذيل عنوان اصل تدبّر در قرآن كريم، مورد بررسي مختصري قرار گرفت.
 . بتهوون موسيقي‌دان شهير آلماني، در زندگي خود دچار رنج‌ها و گرفتاري‌هاي فراوان و بيماري‌هاي گوناگوني شده به‌طوري‌كه همة جسم و روح وي را تراشيدند و خراشيدند؛ از جمله: از بين رفتن شنوايي، آبله و ضعف شديد ديدگان، اختلالات بسيار شديد گوارشي، ريوي، خروج اخلاط خوني، ضعف شديد بدن همراه بيماري خوني، سينه‌پهلو، تشنگي شديد و استسقايي كه منتهي به مرگ وي شدند. وي در اواخر عمر خود، براي ساختن سنفوني‌هاي ماندگار خود، ميله‌اي فلزي را ميان دندان خود مي‌نهاد و سوي ديگر آن را بر روي دستگاه ارگ خود مي‌فشرد تا از طريق انتقال صوت به اين نحو، بتواند از عهدة آهنگ‌سازي برآيد.
براي بررسي زندگاني او نكـ: رولان، زندگاني بتهوون، ص 34ـ36، 75ـ90، 81ـ108و نيز: Larousse, Dictionnaire de la musique allemande et autrichienne, p. 32-38.
 . درباره برخي کاربردهاي اين ريشه، نكـ: تبريزي، برهان قاطع، ج 2، ص 818.
 . به‌ رگ‌هاي دل‌ اين‌ آدمي‌، گوشتپاره‌اي آويزان‌ است‌ كه‌ شگفت‌‌ترين‌ چيزِ در اوست‌، و آن‌ دل است‌ و آن‌ را ماده‌ها بود از حكمت‌ و ضدهايي‌ از خلاف‌ آن.
 . «گمان‌ كردي‌ كه‌ اشياء جز از راه‌ حواس‌ درك‌ نمي‌شود. من‌ به‌ تو خبر مي‌دهم‌ كه‌ حواس‌ را بر اشيا‌ء رهنموني‌ نيست‌ و در حواس‌ شناختي‌ نيست‌ مگر از راه‌ قلب‌. پس‌ قلب‌ راهنماي‌ حواس‌ است و اشياء را به‌ حواس ‌معرفي‌ مي‌كند، همان اشيايي‌ كه‌ تو ادعا مي‌كني‌ كه قلب‌ آن‌ها را جز از راه حواس‌ نمي‌شناسد. عقل به وسيلة قلبي‌ كه‌ در خود دارد فكر مي‌كند. خداوند تبارك‌ و تعالي‌ قلب‌ را مدبر بدن‌ قرار داد. بدن‌ با قلب‌ مي‌شنود، مي‌بيند و قلب‌ در مملكت‌ِ بدن‌، قاضي‌ و امير است‌. اگر قلب‌ تأخير كند، بدن‌ نمي‌تواند تقدم‌ جويد و اگر قلب‌ پيشي‌ گيرد، بدن‌ نمي‌تواند تأخير كند. حواس‌ به‌ وسيلة قلب‌ مي‌بيند و از طريق‌ قلب، شادي‌ و غم‌ و درد برانسان‌ نازل‌ مي‌شود. اگر بعضي‌ از حواس‌ فاسد شود قلب‌ به‌ حال‌ خود باقي‌ مي‌ماند و اگر قلب‌ فاسد شد، تمامي‌ حواس‌ از دست مي‌رود و ديگر نه‌ مي‌شنود و نه مي‌بيند».
 . توضيح بيشتر در باره اين روايات در بخش پاياني مقاله آمده است.
 . «غني‌‌ترين مردم حاملان قرآن‌اند، آن كس كه خداوند قرآن را درون او قرار داده است».
 . خوشا به حال كسي كه در روز قيامت با دروني آكنده از قرآن، مبعوث مي‌گردد.
 . «كتاب‌ خدا... بعض‌ آن‌، بعضي‌ ديگر را تفسير مي‌كند و پاره‌اي بر پاره‌اي ديگر گواهي‌ مي‌دهد، همة آيه‌هايش‌ خدا را يكسان‌ مي‌شناسانند».
 . «اين‌ قرآن‌، خطي‌ بنشسته‌ است‌ كه‌ ميان‌ دو جلد قرار دارد، به‌ زبان‌ سخن‌ نمي‌گويد، و ناچار آن‌ را ترجماني‌ بايد».
 . «ابعاد «زبان قرآن» و كاركردهاي آن» موضوع مقاله‌اي جداگانه در اين باب از نگارنده است. نك. زبان قرآن و كاركردهاي آن، پژوهش و حوزه، بهار 1387.
 . ركوع، آيه يا دسته‌اي از آيات يك سوره را مي‌گويند كه موضوعي را به صورت كامل بيان مي‌كنند. سوره‌هاي فاتحة ‌الكتاب و نيز سوره‌هاي پاياني قرآن از سوره‌ عبس تا ناس، داراي يك ركوع‌اند و سوره‌هاي ديگر از دو تا چهل ركوع را در خود جاي داده‌اند. در پاره‌اي مصاحف، آيات ركوع با علامت حرف «ع» بر بالاي آن‌ها مشخص شده‌اند.
 . سور هم‌گروه نظير سور حامدات، مسبّحات، طواسين، الميمات، المراأت؛ سور قرينه همانند زهراوين، انفال و توبه، بروج و طارق، قدر و علق، ضحي و انشراح، فيل و قريش، معوِذتين.
 . اينگونه ارتباطات را به نحوي «توشيهيكو ايزوتسو» نيز مورد توجه قرار داده است. نكـ: دانشگاه تهران، سخنگوي شرق و غرب، مجموعه مقالات همايش بزرگداشت پروفسور توشيهيكو، ص 27، مقالة احمد احمدي، ايزوتسو و زبان وحي؛ قابل ذكر است كه ايزوتسو مردي سختكوش و تحصيلات وي در ادبيات و فلسفه زبان بود. او بر هجده زبان زنده و مردة دنيا از جمله لاتين، يوناني، عبري و عربي، انگليسي، آلماني، فرانسه به معناي دقيق كلمه تسلط داشته و به اغلب آن‌ها تأليف كرده است. ايزوتسو عربي را در الازهر چنان فراگرفت كه عضو فرهنگستان زبان و ادب عربي در قاهره گرديد. فلسفة كلاسيك را با دقت از روي منابع دست اول يوناني همراه با تحولات زبان يوناني باستان تاكنون مي‌دانست. با فلسفة چين، ذِن، لائوتسه و كنفوسيوس به خوبي آشنا بود و در آن‌ها با تكيه بر متون كلاسيك، صاحب‌نظري زبردست و بي‌نظير بود. وي نخستين كسي است كه در زمان جديد از چهرة پيوستة قرآن كريم و لزوم تفسيري سازمان‌دار از شبكة پيچيده اما در هم پيوسته و سيستماتيك واژگان قرآني سخن گفته است. وي اظهار مي‌نمود تمام كوشش من اين است كه قرآن را با قرآن بشناسم. «زبان‌دانيِ» ايزوتسو به وي توفيقاتي را در فهم برخي ويژگي‌هاي لسان مبين قرآن و پاره‌اي توان‌مندي‌هاي آن بخشيده بود. نكـ: دانشگاه تهران، همان، ص 51، مقالة سيد محمدعلي ايازي، چهرة پيوستة قرآن از نگاه ايزوتسو.
 . «هر كس قرآن را به خوبي فراگيرد و حفظ كند، خداوند وي را تا زماني كه زنده است از عقلش بهره‌مند خواهد ساخت».
 . در سال‌هاي اخير، پژوهشي ميداني با رعايت هنجارهاي علمي، رابطة مستقيم ميان فراگيري و حفظ قرآن كريم با برخي مهارت‌هاي ديگر را در يكي از كشورهاي عربي، مورد بررسي قرار داد. نكـ: زعبلاوي، طرق تدريس القرآن الكريم، ص 45.
 . «هر كس قرآن كريم را در زمان جواني و گاهِ برخورداري از نعمت ايمان‌ قرائت كند، قرآن با گوشت و خون وي آميخته خواهد گرديد».
 . اين موضوع را با جست وجوي عبارت «شهادت آب» در موتورهاي جستجوگر نظير «گوگل» در پايگاه‌هاي اطلاع‌رساني مختلف مي‌توان ديد.
 . نظير سورة بقره، آية 235؛ سورة طارق، آية 9.
 . بايد تمامي‌ كلام‌ شما، ذكر خدا و قرائت‌ قرآن‌ باشد. از رسول‌ الله‌9 سؤال‌ شد «بر‌ترين‌ اعمال‌ نزد خدا كدام‌ است»؟ فرمودند: «قرائت‌ قرآن‌ كه‌ [براثر آن]‌ تا لحظه‌ مرگ‌ لسان‌ تو پرطراوت‌ از ذكر خداي‌ تعالي‌ باشد».
 . «اگر همة مردم جهان بميرند، من با داشتن قرآن، ترس تنهايي نخواهم داشت».

كتابنامه
1. قرآن‌ كريم‌.
2. نهج‌ البلاغه (1412)، قم: هجرت.
3. آمدي (1414)، غررالحكم و درر الكلم، اعلمي، بيروت.
4. آذري نجف آبادي، اللّه‏ وردي (بی‌تا)، يادگيري زبان و رشد واژگان كودك، چاپ اول، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهي.
5. باطني‌، محمّد رضا (1354)، مسائل زبان‏شناسي نوين، بي‌جا: انتشارات آگاه.
6. بري، سيسيلي (1365)، پرورش صدا و بيان، ترجمة محسن يلغاني، چاپ دوم، تهران: انتشارات روزبهان.
7. بلانر (1368)، نمايش روان‌درماني با شيوه‌هاي نمايشي، ترجمة حسن حق‌شناس و حميد اشكاني، تهران: رشد.
8. ترمذي‌، محمد بن‌ عيسي (1413)، سنن‌، تونس‌: دار الدعوه‌.
9. تبريزي، محمد حسين بن خلف (1361)، برهان قاطع، مقدمه و تصحيح علي اکبر دهخدا و ديگران، تهران: اميرکبير.
10. تقوي، ربابه و ديگر (1370)، روان شناسي ناشنوايي، اصفهان: مولانا.
11. چامسکي، نوام (1384)، زبان و انديشه، ترجمة کوروش صفوي، تهران: انتشارات هرمس.
12. حرّ عاملي، محمد بن حسن (1403)، تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، چاپ پنجم، بيروت: داراحياء التراث العربي.
13. حسيني شيرازي، محمد (بي‌‌تا)، الفقه حول القرآن الحكيم، قم: انتشارات قرآن.
14. دانشگاه تهران (1382)، سخنگوي شرق و غرب، مجموعه مقالات همايش بزرگداشت پروفسور توشيهيکو.
15. دو گرو، وان پاسل و ديگران (1365)، روش‌هاي آموزش زبان و مسائل زبان شناسي، ترجمة ابوالحسن سرو مقدم، مشهد: آستان قدس رضوي.
16. زرقاني‌، محمّد عبدالعظيم (1408‌)، مناهل‌ العرفان‌، بيروت‌: دارالفكر.
17. سبحاني، جعفر (بي‌‌تا)، مفاهيم القرآن في معالم التوحيد، قم: انتشارات توحيد.
18. سيوطي‌، عبدالرحمن‌ بن ‌ ابي‌بكر (1401)، الجامع الصغير، چاپ اول، بيروت: دارالفکر.
19. طباطبايي، سيد محمد حسين (بي‌‌تا)، الميزان‌ في‌ تفسير القرآن، قم: انتشارات‌ اسلامی جامعة مدرّسين‌.
20. طوسی، ابی جعفر  محمد بن حسن (1365)، تهذيب الاحکام، چاپ چهارم، تهران: دار الکتب الاسلاميه.
21. قدوري حمد، غانم (1376)، رسم الخط مصحف، ترجمة يعقوب جعفري، قم: انتشارات اسوه.
22. فرانكل‌، ويكتور (1374)، انسان‌ در جست وجوي‌ معني، ترجمة نهضت‌ صالحيان‌ ديگر‌، تهران: انتشارات‌ درسا‌.
23. قطب‌، سيّد (بي‌‌تا)، التصوير الفنّي‌ في‌ القرآن‌، قاهره: دارالمعارف‌.
24. قمي، شيخ عباس (بي‌‌تا)، مفاتيح‌ الجنان، بيروت: مؤسّسه الاعلمي‌.
25. كلاين‌ برگ‌، اتو (1346)، روان‌شناسي‌ اجتماعي، ترجمة علي‌ محمّد كاردان‌، تهران: شركت‌ سهامي‌ انديشه‌‌.
26. كليني‌، محمّدبن ‌ يعقوب (1363)، الاصول‌ من‌ الكافي، تصحيح‌ علي‌اكبر غفّاري‌، بی‌جا: دارالكتب‌ الاسلاميه‌.
27. لساني‌ فشاركي‌، محمّد علي‌ و حسين مرادي و ديگران (1377)، زبان‌ قرآن‌ (گزارش طرح‌ پژوهشي آموزش‌ زبان قرآن كريم)، تهران: مرکز تحقيقات دانشگاه‌ امام‌ صادق‌7.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 47
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 8
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 38
  • بازدید ماه : 20
  • بازدید سال : 1,184
  • بازدید کلی : 13,016
  • کدهای اختصاصی